گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
درس چهل و هشتم: مقام ابراهیم، نماد قیام للَّه






اشاره
محمّدتقی رهبر
الهی است و نماز طواف نزد مقام داراي فلسفه عمیق اعتقادي، اجتماعی و تاریخی است و به « آیات بینات » مقام ابراهیم یکی از
همین دلیل در فقه اسلامی بهویژه فقه امامیه، نماز طواف در حج و عمره جز پشت مقام ابراهیم یا نزدیک آن پذیرفته نیست؛ چنانکه
«1» ... آیه کریمه: وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلّیً
بیانگر است و روایات نیز به تبیین و تشریح آن پرداخته و فقهاي عظام بدان فتوا دادهاند. در این نوشتار نگرشی گذرا داریم به پیشینه
این سنگ تاریخی و فلسفه نمازِ طواف در جوار مقام و پارهاي احکام و دیدگاههاي فقهی آن.
مقام و ریشه تاریخی آن
مقام (به فتح میم) در لغت بهمعناي محل قیام و جايِ ایستادن است و در اینجا مقصود همان سنگی است که ابراهیم خلیل علیه
السلام هنگام بناي کعبه بر آن ایستاد و با دستیاري اسماعیل علیه السلام عَلَم کعبه را برافراشتند و به روایتی، سنگی که حضرت
ابراهیم پس از بناي کعبه بر آن ایستاد و آهنگ حج داد و مردم را فراخواند تا به طواف بیت عتیق بیایند و
ص: 191
هنگام ایستادن اثر پاي او بر آن سنگ نقش بست.
آثار و اسناد تاریخی نشان میدهد که مقام ابراهیم در تاریخ پیشینهاي گسستناپذیر دارد. جناب ابوطالب عموي گرامی پیغمبر
صلی الله علیه و آله در شعري به این موضوع اشاره کرده و میگوید:
و موطیءُ ابراهیم فی الصخر رطبۀ علی قدمیه حافیاً غیر ناعل
«. اثر پاي ابراهیم در این سنگ پابرجاست آنگاه که با پاهاي برهنه و بدون کفش بر آن ایستاد »
مشخصات مقام
مقام ابراهیم، آنگونه که توصیف کردهاند، سنگی است از نوع مرمر، به رنگ سفید مایل به زردي و سرخی، به شکل مکعب، با
36 سانتیمتر) با ارتفاع بیست سانتیمتر که با پوشش از * 40 سانتیمتر و یا 36 * مساحت حدود یک ذراع در یک ذراع (حدود 40
ورق طلاي خالص اطراف آن بسته شده و جاي دو پا در وسط آن دیده میشود که بر اثر تماس دست زائران، اثر دقیق پاها و
انگشتان آن مشخص نیست و تنها دو حفره بر جاي مانده است.
این سنگ بر پایهاي از سنگ مرمر با قطر 36 سانتیمتر قرار گرفته و با اتصالاتی از طلا بدان مهار گردیده است. مقام در داخل
مقصورهاي از شیشه، از نوع کریستال قرار گرفته و بالاي آن قبهاي کوچک است و هلالی بر فراز آن نصب گردیده است. ارتفاع
صفحه 106 از 203
این بنا از کف زمین به سه متر بالغ میگردد. مقام در ضلع شرقی کعبه، تقریباً مقابل درِ کعبه مستقر است و کسیکه رو به مقام
بایستد کعبه و درِ خانه را پیش روي دارد. مقام ابراهیم علیه السلام مورد توجه و احترام عمومی زائران از هر فرقه و مذهب میباشد.
هرچند در مورد نماز پشت مقام اختلاف نظریههاي فقهی وجود دارد:
پیشینه مقام ابراهیم
هریک از مشاعر و مناسک حج را پیشینهاي است که نشان میدهد رمز و راز این
ص: 192
خوانده « آیات بینات » مشاعر و مناسک، فراتر از آن چیزي است که در بدو امر جلب نظر میکند؛ از اینرو خداوند حج را مشتمل بر
«1» ... است: فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ
از جمله این آیات روشن و روشنگر، مقام ابراهیم است که تخصیص به ذکر داده شده. مقام هرچند بهظاهر بیش از قطعهسنگی
نیست که اثر پاي انسانی بر آن نقش بسته است، امّا از نظر تاریخی این سنگ ویژگی خاص دارد و از آن مهمتر بُعد معنوي آن
است که با این آیات نمادین تبیین میگردد.
هنگامی که خداوند به ابراهیم وحی » : نقطه آغازینِ مقام، چنانکه در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده، بدینگونه است
کرد اعلام حج کند، سنگی را که جاي پاي ابراهیم بر آن است، گرفت و در کنار خانه کعبه، درست مقابل موضع کنونی مقام نهاد
و بر آن ایستاد و با صداي بلند فرمان الهی را اعلام نمود و همینکه ابراهیم لب به سخن گشود، آن سنگ تحمل وي را نداشت و
دو پاي او در آن فرورفت. سپس ابراهیم پاي خود را به سختی از آن سنگ بیرون کشید. با مرور زمان، وقتی ازدحام مردم موجب
مشقت و زحمت زائران بیت شد، آن سنگ را از جاي پیشین به محل کنونی (با فاصله 26 ذراع و نیم، تقریباً سیزده متر، از خانه
کعبه) منتقل کردند تا مطاف براي زائران خلوت شود و بدینگونه بود تا خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به رسالت
برانگیخت و آن حضرت مقام را به همان محلی برگرداند که ابراهیم نهاده بود و بدینگونه بود تا پیامبر رحلت نمود و در زمان
ابوبکر و اوایل خلافت عمر نیز بدین منوال بود تا اینکه عمر دستور داد به جهت ازدحام زائران مقام بهجاي قبلی برگردانده شود
«2» .«...
«3» « حَجَر بنیاسرائیل » و « حجرالأسود » از برخی روایات استفاده میشود که مقام ابراهیم علیه السلام از سنگهاي بهشتی است؛ مانند
و در برخی روایات آمده است که چون
ص: 193
اي آدم، امانتی نزد من است، یکی حجرالأسود و دیگري مقام » : آدم علیه السلام به بناي کعبه مأمور شد، کوه ابوقبیس صدا زد
«1» .« ابراهیم و آدم آن دو را گرفت و در موضع خود در دیوار کعبه نهاد
چرا نماز طواف پشت مقام؟
«2» .... همانگونه که از آیه کریمه: وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلّیً
استفاده میشود، محل نماز طواف باید از مقام ابراهیم اتخاذ شود و آیه کریمه با کاربرد ... مِنْ مَقامَ إبْراهیمَ ... بیش از این بیان
نمیکند که محل نماز باید برگرفته از مقام ابراهیم باشد. و بدین ترتیب مقام در نماز طواف موضوعیت پیدا میکند، در هر جا که
قرار گرفته باشد، خواه در جوار کعبه؛ مانند گذشته و چه با فاصله کعبه مانند زمان حاضر. همانگونه که حضرت صادق علیه السلام
براي اثبات خلفیت به همین آیه مبارکه استناد کرده است:
صفحه 107 از 203
لَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یُ َ ص لِّیَ رَکْعَتَیْ طَوَافِ الْفَرِیضَۀِ إِلَّا خَلْفَ الْمَقَامِ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ... واتّخِذُوا مِنْ مَقامِ إبراهِیمَ مُصلی ... فَإِنْ صَلَّیْتَهُمَا »
«3» .« فِی غَیْرِهِ فَعَلَیْکَ إِعَادَةُ الصَّلاةِ
براي احدي جایز نیست دو رکعت نماز طواف را جز پشت مقام ابراهیم بخواند، به دلیل گفتار خداوند بزرگ: از مقام ابراهیم »
«. نمازگاه برگزینید، پس اگر در غیر این مکان، این نماز را خواندي باید آن را اعاده کنی
براي نماز موضوعیت دارد، روایتی است که کلینی از ابراهیم بن ابی « خلف مقام هرکجا قرار گرفته باشد » و امّا دلیل بر اینکه
محمود نقل کرده که گفت: ازحضرت رضا علیه السلام پرسیدم: آیا دو رکعت نماز طواف را پشت مقام ابراهیم، همین جایی که
امروزه قرار دارد، بخوانم یا جایی که در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قرار داشته است؟ حضرت در پاسخ فرمود:
ص: 194
قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام: أُصَ لِّی رَکْعَتَیْ طَوَافِ الْفَرِی َ ض ۀِ خَلْفَ الْمَقَامِ حَیْثُ هُوَ السَّاعَۀَ أَوْ حَیْثُ کَانَ » ؛ همانجایی که امروزه قرار دارد
«1» « عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله، قَالَ: حَیْثُ هُوَ السَّاعَۀَ
مقام ابراهیم نماد قیام للَّه
از بعد فقهی مسأله که بگذریم، فلسفه این حکم نیز شایان تأمل است، مناسک حج سراسر تکرار و تمرینی است از آنچه ابراهیم
خلیل علیه السلام و خاندان او، چهارهزار سال قبل در این مکان مقدس تاریخی، با تأسیس امّالقراي اسلام و بناي کعبه، قبله
موحدان، انجام دادهاند، از طواف و نماز و زمزم و صفا و مروه گرفته تا عرفات و منا و قربانی و رمی جمرات و دیگر اعمال و
مناسک که هریک تذکاري است از خاطرات ابراهیم و اسماعیل و هاجر که در جوار بیت عتیق بنیان مکتب توحید را نهادند و نسلی
را پیافکندند تا در آینده جهان، پرچمدار آیین جهانی توحید در لواي شریعت والاي احمدي صلی الله علیه و آله باشند و ادامه
خلق را « امامت » دهند: سیره و سنت ابراهیم و خاندانش را که در آن کویر سوزان و وادي انقطاع، از هرچه جز خدا بود دل بریدند تا
به عهده گیرند و شایسته حمل بار امانت الهی شوند و از آنچه رنگ شرك وطغیان وجهل وجور است تبرّي جویند.
راز اینکه به نماز پشت مقام ابراهیم تأکید شده، همانا تأسی به خلیلاللَّه و قدم جاي قدم او نهادن است. البته نهتنها در این نماز بلکه
است؛ یعنی: بپا خاستن براي خدا و استقامت در راه « قیامللَّه » در همه عرصههاي حیات توحیدي. قیام در مقام ابراهیم درحقیقت
تحقق آیین توحید و نفی شرك و ستم و طغیان در هر عصر و براي هر نسل و این قیام تا بدانجا اهمیت یافت که وارث ابراهیم
خاتمالنبیین صلی الله علیه و آله مأمور شد مردم را به یک موعظه اندرز دهد و آن قیام للَّهِ بود: قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للَّهِ
«2» ...
به عبارت دیگر:
حج که حرکتی است پر راز و رمز و پیام خود را با حرکت و سکون بیان میدارد و با شیوه نمادین ابلاغ میکند دعوت به قیام است
و عامل « قیاماً لِلنّاس » همانگونه که کعبه مشرّفه
ص: 195
پابرجایی مردم است و قیام در مقام ابراهیم تذکاري است از قیام و پایداري بانی کعبه توحید و قبله موحدان که در عصر تاریک
بتگري و بتگرایی، قهرمانانه بر بتهاي صامت و متحرك شورید و آتش نمرودي را در این راه به جان خرید و خانه توحید را
بنیان نهاد و در یک آزمایش بزرگ و عارفانه و با قربان کردن اسماعیل، اوج شیدایی در برابر معبود را متجلّی ساخت و این درسی
شد براي همه رهروان توحید و سالکان راه ابراهیم که چگونه براي خدا قیام کنند و در توحید ذوب شوند و از آنچه رنگ شرك و
دوگانه پرستی دارد بگریزند تا امام خلق باشند! پس حج ابراهیمی بدون قیام پشت سر ابراهیم خلیل علیه السلام و نهادن قدم جاي
صفحه 108 از 203
قدم آن قهرمان توحید مفهوم ندارد. جالب آنکه فقه شیعه نماز در مقام ابراهیم را به استناد صریح آیه کریمه قرآن و روایات
صحیح الزامی میداند و این دقیقاً با فرهنگ تشیع همخوانی دارد که ولایت و برائت را در درون میپرورد و قیام براي خدا و
استقامت در برابر طاغوتهاي هر زمان و پرخاشگري در برابر ستمگران را در متن تعالیم خود بهویژه در مناسک حج، که یک
عبادت با مفاهیم اجتماعی- سیاسی است، جاي میدهد.
این در حالی است که برخی مذاهب و مکاتب فقهی، علیرغم دلالت صریح آیه کریمه بر وجوب اتخاذ موضوع نماز از مقام
ابراهیم، آن را ضروري نمیدانند!
در بیان رمز و راز مسأله به همین مقدار بسنده کرده بهپارهاي دلایل فقهی و دیدگاهها در این مسأله بنگریم.
دیدگاهها در این مسأله
چنانکه گفتیم، یکی از واجبات عمره و حج، نماز طواف است که باید پشت مقام ابراهیم اقامه شود. دلیل فقهی مسأله، کتاب و
سنت و اجماع فقهاي امامیه است همچنانکه سیره جاریه مسلمین طی اعصار، برگزاري این نماز در مقام ابراهیم بوده است.
در میان فقهاي امامیه کمتر کسی به استحباب نماز طواف قائل شده و برخی اقوال نادر نقض اجماع نمیکند. امّا در میان فقهاي عامه
اختلافنظر جدي وجود دارد؛ برخی به وجوب و برخی به استحباب آن فتوي دادهاند، همانگونه که مستندات فقهی اهل سنت
ص: 196
قائل به استحباب آن، حتی در طواف واجباند. « شافعیه و حنبلیه » قائل به وجوب و دو فرقه دیگر یعنی « مالکیه و حنفیه » ، میگوید
از سوي دیگر اختلافنظر در محل برگزاري نماز طواف است که این نیز مورد اختلاف عامه و خاصه میباشد، در حالیکه اکثر
قریب به اتفاق شیعه معتقدند محل برگزاري آن، پشت مقام ابراهیم علیه السلام است و به آیات و روایات استناد کردهاند.
برخی از فقهاي متقدم، نماز نزد مقام ابراهیم را الزامی ندانسته و انجام آن را در هر نقطهاي از مسجدالحرام کافی و مجزي میدانند.
است که به موجب آن اجماع امامیه را نمیتوان نقض کرد. همچنانکه در « قولِ شاذ » البته قائل به این قول بسیار اندك و بهقول فقها
مورد نماز طواف واجب عمره و حج و طواف مستحب و طواف نساء نیز پارهاي اختلافنظریهها به چشم میخورد. فقهاي عامه نیز
قید مقام ابراهیم را الزامی ندانسته و به انجام نماز در هر نقطهاي از مسجد حتی حجر اسماعیل فتوي دادهاند.
گفتنی است در حال حاضر هیچیک از فقهاي شیعه قائل به استحباب نماز طواف در عمره و حج؛ اعم از واجب یا مستحب نیستند و »
را نیز در این نماز الزامی میدانند که البته در « مقام ابراهیم » عموماً به وجوب آن فتوي میدهند، همانگونه که فقهاي عظام قید
طواف مستحب (خارج از اعمال عمره و حج) این قید وجود ندارد همچنانکه اصل نمازِ طواف نیز در طواف مستحبی، معتبر نیست
و میتوان آن را انجام نداد و یا در هر نقطه مسجد انجام داد.
نماز طواف در حال ازدحام
همانگونه که در دو روایت سابقالذکر دیدیم، نماز طواف باید نزدیک و پشت مقام ابراهیم باشد ولی از آنجا که نماز پشت مقام
و نزدیک به آن، غالباً موجب مشقت و گاه غیرممکن است لذا هنگامی که ازدحام مانع شود و یا براي طوافکنندگان ایجاد
مزاحمت نماید، روایات ما اجازه میدهد نماز طواف پشت مقام و با فاصله خوانده شود؛ بهگونهاي که منافی با مدلول آیه کریمه
نباشد که جاي نماز را به مقام ابراهیم محدود ساخته است؛ وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُ َ ص لی ... به این مضمون روایتی است که شیخ
طوسی در
ص: 197
صفحه 109 از 203
تهذیب میآورد:
«1» .« عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یُصَلِّی رَکْعَتَیِ الْفَرِیضَۀِ بِحِیَالِ الْمَقَامِ قَرِیباً مِنَ الظِّلالِ لِکَثْرَةِ النَّاسِ »
حسین بن عثمان گوید: دیدم ابوالحسن (امامکاظم علیه السلام) را که دو رکعت طواف را بهدلیل کثرت جمعیت، در مقابل مقام و »
«. نزدیک به سایهها برگزار نمودند
از این روایت چنین استفاده میشود که در حال ازدحام میتوان نماز طواف را با فاصله از مقام خواند، باتوجه به اینکه نمازگزار
مقابل مقام و رو به کعبه ایستاده باشد و شاید مقصود از سایهها، سایه دیوارهاي عمارت اطراف مسجد باشد، که البته این نیز نباید
فراموش شود که صحن مسجد و عمارت اطراف آن در زمان امام کاظم علیه السلام با امروز تفاوت داشته و با توسعه مسجدالحرام،
دیوارها به عقب کشیده شده است، در هر حال از روایت فوق میتوان تکلیف زائران در نماز طواف، هنگام ازدحام و مزاحمت
جمعیت را روشن ساخت. در چنان وضعیتی نمازگزاران نباید اصرار ورزند که نماز طواف را نزدیک مقام بخوانند و مزاحمت براي
طوافکنندگان فراهم کنند و افزون براین، موجب اهانت طوافکنندگان یا مأموران حرم نسبت به نمازگزاران باشد. امروزه نیز
فقهاي عظام همینگونه فتوا داده و صدق پشت مقام را، هرچند با فاصله، در حال ازدحام کافی دانستهاند.
شایان گفتن است که مقام براي نماز طواف موضوعیت دارد و با مسائل طواف بیارتباط است. کسانیکه محدوده طواف را به
26 ذراع بیشتر باشد و / مسافت میان کعبه و مقام مقید ساختهاند، از باب بیان فاصله طوافکننده با خانه کعبه است که نباید از 5
کسانیکه طواف را به این فاصله محدود ندانستهاند، طواف از پشت مقام ابراهیم را نیز جایز میدانند.
خلاصه اینکه مسأله طواف و نماز، دو بحث جداگانهاند.
ص: 198
«1» مقام در تعبیرات مختلف
فقهاي ما در تعبیر از محل نماز طواف سه شیوه را پیمودهاند:
تعبیر کردهاند. « پشت مقام » ؛« خلف مقام » -1 بیشتر آنها به
را برگزیدهاند. « نزد مقام » ؛« عندالمقام » -2 گروه زیادي تعبیر
را بهکار بردهاند. « در مقام » ؛« فیالمقام » -3 جمعیدیگر عبارت
صاحب شرایع گوید:
.«... یَجِبُ أَنْ یُصَلِّی رَکْعَتَی الطَّواف فِیالْمَقامِ »
واجب است دو رکعت نماز طواف را در مقام بخواند؛ همانجایی که امروزه مقام قرار دارد و در جاي دیگر جایز نیست. بلی اگر »
«. ازدحام مانع بود که در مقام بخواند پشت مقام یا یکی از دو طرف آن میتوان خواند
علامه در قواعد گوید:
دو رکعت نماز طواف باید در مقام؛ همانجایی که امروزه قرار دارد خوانده شود و در جاي دیگر جایز نیست، پس اگر ازدحام »
«. مانع بود میتوان پشت مقام یا یکی از دو جانب آن خواند
ظرفیت را اراده کردهاند؛ چرا که مقام را « فی » عبارتِ دو فقیه نامبرده (علامه و صاحب شرایع) صراحت دارد که آنها از کلمه
بهعنوان محل نماز برگزیدهاند. سیاق عبارت آنان نیز مؤید این برداشت است؛ زیرا گفتهاند: اگر بهدلیل ازدحام نتواند در مقام نماز
بخواند، پشت مقام یا یکی از دو طرف را انتخاب کند.
این تعبیر واکنشهاي مخالفی را از سوي فقها برانگیخته مبنی بر اینکه: مقام؛ یعنی محلّ قیام حضرت ابراهیم علیه السلام هنگام بناي
صفحه 110 از 203
کعبه، قطعهسنگی بوده به شکل مکعب متساويالأضلاع که طول هر ضلع یک ذراع دست و تقریباً مساوي با پنجاه سانتیمتر میباشد
و این مقدار براي اقامه نماز ظرفیت ندارد. محل کافی براي نمازگزار داراي
ص: 199
خلقت معتدل و معمولی، در حال رکوع، سجود و جلوس، پنجاه سانتیمتر در صد سانتیمتر است. از اینرو فقها کوشیدهاند عبارت
دو فقیه نامبرده را بهگونهاي که قابل قبول باشد توجیه کنند. نخستین کسی که به این نکته توجه کرده و به توجیه آن پرداخته، شهید
و « عنده » ندارد بلکه واژه « الصلاة فیالمقام » عمده اخبار و بیشتر سخن فقهاي ما تعبیر به » : میگوید « دروس » اول است که در کتاب
را بهکار بردهاند. از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده که فرمود: « خلفه »
.« لَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یُصَلِّیهما إِلَّا خَلْفَ الْمَقَامِ »
«. براي هیچکس روا نباشد که نماز طواف را جز پشت مقام بخواند »
که برخی فقها آوردهاند، از باب مجاز است؛ یعنی نزدیک مقام که به دلیل مجاورت به اسم مقام « الصلاة فی المقام » بنابراین، تعبیر
نامیدهاند؛ زیرا قطعی است که سنگی که اثر پاهاي ابراهیم بر آن نقش بسته براي نماز مناسبت ندارد؛ همچنانکه اختلافی میان علما
نیست که جلوي مقام ایستادن و با پشت کردن به آن در حال نماز جایز نیست.
از اینجا معلوم میشود » : توجیه شهید را آورده و تأیید کرده و افزوده است « جامعالمقاصد » نیز در « محقق کرکی » ، پس از شهید اول
مقصود از مقام، جایگاهی است که براي نماز آماده شده که در پشت مقام و سنگ محل پاي ابراهیم قرار دارد و هرگاه ازدحام
جمعیت مانع باشد، در پشت آن محل میتوان نماز خواند (در گذشته بناي خاصی درنظر گرفته شده بوده که به نمازگزاران مجال
میداد در آن محل نماز طواف را بخوانند که در حال حاضر آن محل و بنا وجود ندارد و اطراف مقام مانند سایر نقاط مسجد
«. است
بدین ترتیب گفتار محقق کرکی ناظر به آن بنا در آن محل خاص در زمان ایشان بوده است.
کسانیکه قایل به وجوب » : به این نکته توجه کرده و در توضیح آن مینویسد « مستند » پس از محقق کرکی مرحوم نراقی نیز در
« نزد مقام » یا « پشت مقام » اقامه نماز طواف در مقام ابراهیم شدهاند، مانند صاحبشرایع، مفاد سخن از دو فرض خارج نیست و آن
بودن است؛ زیرا مسلّم است که سنگ معهود محل پاي ابراهیم براي نماز
ص: 200
مناسب نیست.
بنابراین، مقصود یکی از دو صورت است: نزد مقام که قول دوم بود و یا در بناي مخصوصِ مهیا شده براي نماز که پشت مقام قرار
دارد که مرجع آن، قول اول است و اگر چیزي جز این دو فرض باشد ادعایی است بدون دلیل.
پس از این سه فقیه بزرگوار، علامه مظفر نیز در شرح قواعد، ضمن تعلیقهاي که بر بحث مقام ابراهیم دارد چنین میگوید: آنچه در
گفتار جمعی از فقها آمده که واجب است این نماز در مقام ابراهیم خوانده شود (فی مقام ابراهیم)، سه احتمال در آن داده میشود:
-1 سنگی که اثر پاي ابراهیم روي آن بهجاي مانده، که معناي حقیقی کلمه است.
-2 بنایی که در آن، سنگ مزبور قرار گرفته که معناي عرفی آن میباشد.
-3 محلی که در نزدیکی آن سنگ قرار دارد که معناي مجازي آن است.
بعید نیست که احتمال سوم گستردهتر از دوم باشد و نمیتوان گفت که مصنف (علامهحلّی) معناي اول را اراده کرده است؛ زیرا
آن سنگ براي نماز گنجایش ندارد و در عمل ممکن نیست. معناي دوم نیز بعید بهنظر میرسد؛ چرا که در زمان پیامبر صلی الله
علیه و آله این بناي مخصوص وجود نداشته تا نماز در آن تجویز شده باشد. بدین خاطر مقام مورد اشاره در آیه کریمه، به هیچیک
صفحه 111 از 203
از دو معناي اول و دوم نمیتواند ناظر باشد و سزاوار است که آنچه در آیه مبارکه آمده و صاحب قواعد، مرحوم علامه، گفته
است ناظر به معناي سوم باشد با این خصوصیت که نماز پشت مقام و سنگی که در آن قرار دارد خوانده شود، همانگونه که امام
.« وَاجْعَلْهُ اماماً » : صادق علیه السلام در روایت معاویۀ بن عمار فرمودند
تحولات مقام ابراهیم
مسأله فوقالذکر، درواقع به جایگاه مقام ابراهیم و تحولاتی که بر آن رخ داده ارتباط دارد. از آنچه تاریخنگاران آوردهاند میتوان
چنین بهدست آورد:
-1 مقام ابراهیم، قطعهسنگی است که به خانه کعبه چسبیده بود و در محلی نزدیک درِ کعبه، به سمت رکن عراقی، میان در و
حفرهاي که به حفره توبه معروف است قرار
ص: 201
داشته است.
میگویند آن جا محلی است که آدم علیه السلام ایستاد و از خداوند طلب مغفرت کرد و توبه نمود و خداوند توبهاش را پذیرفت.
-2 سپس این سنگ از جایگاه اولیهاش به محل کنونی منتقل شد.
-3 این سنگ بر اثر تماس دستها و بوسیدن مردم، آثار اولیه خود را از دست داده و لذا در عهد مهدي عباسی اطراف آن را با فلز
طلا پوشاندند و در سالهاي بعد نیز بدین ترتیب از آن حفاظت کردند.
-4 سپس براي آن سنگ قبهاي ساخته شد که در ارتفاع خاص آن سنگ قرار گرفت.
-5 در قرن ششم، در نزدیکی آن مصلایی بنا گردید که این نمازگاه به مقام ابراهیم شهرت یافت.
بدین ترتیب، فقهایی که تاریخ زندگیشان به قبل از تاریخ بناي مصلا بازمیگردد، چنین تعبیر میآورند: نماز پشت مقام یا نزد مقام
کردهاند، مقصودشان همان نمازگاه پشت مقام یا نزد آن بوده است؛ همانگونه که در « فی مقام » خوانده شود و هرکدام تعبیر به
گفتار مرحوم نراقی دیدیم.
بنابراین، فقهایی که تاریخ حیاتشان از قرن ششم بهبعد است؛ مانند محقّق حلّی، صاحبشرایع (متوفاي سال 676 ) و علامه حلّی،
تعبر کردهاند و مقصودشان همان مصلایی است پشت مقام یعنی سنگ مخصوص قرار « فیالمقام » صاحب قواعد (متوفاي 726 ) به
گرفته است؛ یعنی نماز در این مصلا باید خوانده شود.
از جمله کسانی که به این نکته اشاره کردهاند، شهید ثانی است در مسالک که عبارت شرایع را توضیح داده و میگوید: اصل مقام
همان سنگ مرتفعی است که ابراهیم علیه السلام هنگام بناي کعبه بر آن میایستاد و اثر پاي او در آن بهجاي مانده است. این سنگ
در زمان ابراهیم به کعبه چسبیده بوده، محاذي همان نقطهاي که امروز قرار دارد. بعداً مردم این سنگ را به محل کنونی منتقل و
تغییر مکان دادند و چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مبعوث به رسالت شد، آن را به همان محلی که در زمان ابراهیم قرار داشت
برگرداندند و بدین منوال بود تا آن حضرت رحلت نمودند و در عهد خلیفه اوّل و قسمتی از دوران خلیفه دوم به همان
ص: 202
حال باقی ماند تا اینکه خلیفه دوم آن را به محلی که امروزه قرار دارد برگردانید. این مطلبی است که سلیمان بن خالد از امام
صادق علیه السلام روایت کرده است.
ازآن پس در اطراف آن سنگ ساختمانی بنا نهادند و آن را مقام ابراهیم نامیدند به تناسب همجواري این بنا با مقام و بر اثر کثرت
است. این مصلا همواره در عهد « حقیقت عرفیه » استعمال، این محل که مصلاي نماز بود، به مقام ابراهیم معروف شد که گویی
صفحه 112 از 203
سلاطین دولت عثمانی وجود داشت تا اینکه در دوره سلطنت سعودي در سال 1387 مصلا را برداشته و براي آن سنگقبّه شیشهاي
چند ضلعی ساختند؛ همانگونه که امروزه مشاهده میشود.
باتوجه به توضیحات فوق، ملاحظه میکنیم که متأخرین فقها از سال 1387 ه. ق.
را براي محل نماز طواف برگزیدهاند. « نزدمقام » یا « پشت مقام » بهبعد تعبیر
کیفیت نماز طواف
در خصوص کیفیت نماز طواف، فقها تصریح کردهاند که مستحب است پس از حمد، سوره توحید و سوره جحد میان دو رکعت
در رکعت دوم است. « جحد » توزیع شود. قول مشهور استحباب توحید در رکعت اول و سوره
شیخ طوسی در مسأله دو قول دارد؛ یکی به همان طریق که گفته شد. قول دیگر به عکس آن؛ یعنی جحد در رکعت اول و توحید
در رکعت دوم.
جحد را براي رکعت اول و توحید را براي « قرائت » در باب « نهایه » به نقل سخن شیخ پرداخته که او در کتاب « مختلف » علامه در
عکس آن را اختیار کرده است. « طواف » رکعت دوم برگزیده و در باب
علامه سپس میافزاید: مشهور میان اصحاب ما قول اخیر است؛ چرا که در روایت صحیحی که معاویۀ بن عمار از امام صادق علیه
السلام نقل کرده چنین آمده است:
تَأْتِی مَقَامَ إِبْرَاهِیمَ فَتُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ وَ اجْعَلْهُ أَمَاماً وَ اقْرَأْ فِیهِمَا بِسُورَةِ التَّوْحِیدِ قُلْهُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ فِی الرَّکْعَۀِ الثَّانِیَۀِ قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ »
ص: 203
«1» .«... ثُمَّ تَشَهَّدْ وَاحْمَدِاللَّهَ وَأَثْنِعَلَیْهِ وَصَلِّ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَاسْأَلْهُ أَنْ یَتَقَبَّلَ مِنْکَ
مستحبات
مستحب است پس از نماز طواف، خداي تبارك و تعالی را حمد و ثنا گوید و بر محمد و آل محمد صلوات و درود بفرستد و این
دعا را بخواند:
الْحَمْدُللَّهِ بِمَحَامِدِهِ کُلِّهَا عَلَی نَعْمَ ائِهِ کُلِّهَا حَ تَّی یَنْتَهِیَ الْحَمْدُ إِلَی مَا یُحِبُّ رَبِّی » .« اللَّهُمَّ تَقَبَّلْهُ مِنِّی وَ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی »
.« وَیَرْضَیاللَّهُمَّ صَلِعَلَیمُحَمَّدٍ وَآلِمُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ مِنِّی وَ طَهِّرْ قَلْبِی وَزَكِّ عَمَلِی
و در روایت دیگر است که بگوید:
.« اللَّهُمَّ جَنِّبْنِی أَنْ أَتَعَدَّي حُدُودَكَ وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یُحِبُّکَ وَ یُحِبُّ رَسُولَکَ وَ مَلائِکَتَکَ وَ عِبَادَكَ الصَّالِحِینَ »
آنگاه به سجده رود و در حال سجده بخواند:
سَجَدَ وَجْهِی لَکَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ حَقّاً حَقّاً الَأوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ الآخِرُ بَعْدَ کُلِّ شَیْءٍ هَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ نَاصِیَتِی بِیَدِكَ »
.« فَاغْفِرْ لِی إِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ غَیْرُكَ فَاغْفِرْ لِی فَإِنِّی مُقِرٌّ بِذُنُوبِی عَلَی نَفْسِی وَ لا یَدْفَعُ الذَّنْبَ الْعَظِیمَ غَیْرُكَ
ص: 204
درس چهل و نهم: جامه مقام ابراهیم خلیل علیه السلام
اشاره
صفحه 113 از 203
محمّد الدقن/ هادي انصاري
و آغاز پیدایش آن و قرار گرفتنش بر مقام، که ترجیحاً «1» جامه مقام ابراهیم علیه السلام
ص: 205
نخستین جامهاي که بر مقام قرار گرفت به دوران ممالیک برمیگردد؛ زیرا مقام تا قرن ششم هجري در جایگاه اصلی خود، در کنار
چاه زمزم بهصورت دائمی قرار نداشت.
این جابهجایی مقام از جایگاه اصلی خود، دوبار اتفاق افتاد:
نخست: در ایام فتنه قرامطه بود که در ذيالحجّ ۀ سال 317 ه. ق. به مکه واقع شد و- بههنگام مراجعتشان- حجرالأسود را به همراه
خود به کشورشان حمل کردند. و قصد داشتند که مقام ابراهیم علیه السلام را نیز به همراه خویش ببرند اما پردهداران کعبه و متولیان
آن، مقام را در یکی از شعبهاي مکه پنهان کردند و پس از فروخوابیدن فتنه و مراجعت قرامطه به کشور خویش، مجدداً آن را به
مسجد بازآوردند و در جایگاه اصلی و معروف خود قرار دادند.
جابهجایی دوّم، در قرن ششم هجري رخ داد. در این دوران، مقام را از جایگاه اصلی خویش در کنار چاه زمزم برداشتند و آن را در
نخستین پلّه ورودي به بام بیتاللَّه، در درون کعبه قرار دادند. هنگامیکه آن را از درون کعبه خارج میساختند، در جایگاه اصلی
«1» . خویش قرار میگرفت
جهانگرد مشهور، به سال 579 ه. ق.- هنگام توصیف درون کعبه مشرفه- در اینباره چنین شرح میدهد: « ابنجبیر »
مقام ابراهیم علیه السلام، براي محافظت در اتاقی واقع در رکن عراقی از درون کعبه »
ص: 206
قرار دارد و جایگاه اصلی آن، در خارج از کعبه، در جایگاهی است که بر آن گنبدي از چوب برپا گردیده و مردم در پس آن به
نماز میایستند. همچنین علاوه بر آن، داراي گنبدي از آهن بوده که چون موسم حج بیاید و مردم انبوه شوند، گنبد آهنین را
«. جایگزین گنبد چوبین میسازند
عمره رجبیه گزارد، مقام را براي او از « مکثربن عیسی » در ماه رجب سال 579 ه. ق. هنگامیکه امیر مکه » : ابن جبیر ادامه میدهد
درون کعبه خارج ساختند و در جایگاه اصلیاش قرار دادند تا نامبرده در پسِ آن، نماز بهجاي آورد. سپس گنبد چوبین مقام از
.« روي آن برداشته شد که امیر، سنگ مقام را استلام کند. در این هنگام گنبد براي بار دیگر بر روي آن بازگردانیده شد
هنگامیکه (مکثربن عیسی) از طواف فارغ گردید، در کنار ملتزم نماز بپاداشت. سپس به سوي مقام آمد و در پشت آن نماز ...»
گزارد.
در حالیکه مقام را براي وي از کعبه خارج کرده و در زیر گنبد چوبین خود قرار داده بودند تا نامبرده در پس آن نماز بپا دارد.
هنگامیکه نماز او به پایان رسید، گنبد را از روي مقام برگرفتند و امیر با دستان خویش آن را استلام کرد و سپس بهصورت خود
«1» «.... کشید آنگاه گنبد بار دیگر بر روي آن قرار داده شد
طبق این مطالب دانسته میشود که مقام ابراهیم تا اواخر قرن ششم هجري، در جایگاه خود ثابت نبوده است. آنان سنگ مقام را از
بیم دزدي و یا رسیدن آسیب، به درون کعبه منتقل میکردهاند.
نگارنده در هیچیک از نوشتههاي تاریخنگاران درباره مقام ابراهیم علیه السلام اشارهاي به زمان دائمیِ قرار گرفتن آن در جایگاه
اصلی خویش و اینکه در چه زمانی براي نخستین بار جامه بر آن آویختهاند، برخورد نکردهام. نخستین اشارهاي که به جامه مقام
ابراهیم خلیل علیه السلام شده، همان مطلبی است که قلقشندي (متوفاي سال 821 ه. ق.)- پس از توصیف جامه کعبه
مشرفهدرعصرخویش و برداشته شدن جامه قدیمی آن و قرار داده
صفحه 114 از 203
ص: 207
شدن جامه نوین بر آن- یاد کرده است. او در اینباره میگوید:
«1» .«... و مقام با جامهاي همانند جامه کعبه پوشانیده میشود ...»
با این اشاره دانسته میشود که در دوران قلقشندي، مقام داراي جامه و پوشش بوده است. لیکن این گفته، آغازِ جامه کردنِ مقام
ابراهیم خلیل علیه السلام را براي ما روشن نمیسازد.
بنابراین، از آنچه که گذشت، میتوان نتیجه گرفت و با اطمینان گفت که جامه مقام در دوران ممالیک پدید آمده است.
اما عثمانیان، باید گفت که آنان اهمیت ویژهاي به جامه بیرونی کعبه مشرفه و نیز جامه درونی آن و پردهها و تمامی جامههاي دیگر،
مانند جامه حجره نبوي شریف و منبر نبوي همچنین به جامه مقام ابراهیم خلیل علیه السلام، از خود نشان میدادند. بهطوريکه
(سلطان) سلیم اول- همچنانکه بدان اشاره کردیم- به هنگام اقامت خویش در مصر، به ساخته شدن جامه کعبه و جامه حجره نبوي
شریف و جامه مقام ابراهیم خلیل علیه السلام اهتمام ورزید تا بدانجا که در تزیین جامههاي یادشده، به صورت غیر معمول، آنچنان
«2» . نمود که در زیبایی و جمال بینظیر گردید
ارسال جامه مقام در سرتاسر دوران عثمانی و در عصر جدید- که در آینده از آن سخن خواهیم گفت- همچنان ادامه یافت تا
اینکه در سال 1359 ه. ق. مصر از ارسال آن خودداري کرد؛ زیرا نزد آنان آشکار گردید که این جامه بر مقام ابراهیم خلیل علیه
السلام قرار داده نمیشود.
بهنظر میرسد که جامه مقام، همهساله، به همراه جامه بیرونی کعبه ارسال میشده است. گواه ما بر این سخن، بر دو پایه استوار
است:
انجام گرفت، که ده دهکده مصري بوده و درآمد آن بر ساخته شدن « سلطان سلیمان قانونی » اول: وقف گستردهاي که از سوي
جامه بیرونی کعبه در هر سال و جامه درونی آن و جامه حجره نبوي شریف و منبر نبوي و محراب تهجد و محراب ابنعباس و
ص: 208
آرامگاه او و آرامگاه عقیلبن ابیطالب و نیز بر آرامگاه (حضرت امام) حسن بن علی علیهما السلام و عثمانبن عفان و فاطمه بنت
اسد، در هر پانزده سال یکبار هزینه میگردید. در آن اشارهاي به جامه مقام ابراهیم خلیل علیه السلام نشده، در صورتی که از
تمامی جامههاي یادشده براي محرابها و قبور بزرگان از صحابه- رضوان اللَّه تعالی علیهم اجمعین- یادشده است. این مطلب
عاقلانه بهنظر نمیرسد که جامه مقام که از پیش و از دوران ممالیک تا آغاز دوران عثمانیان همواره درنظر گرفته میشد از یاد برود
و از جامههاي دیگر براي محرابها و قبور در آن یاد شود!
بنابراین نتیجه میگیریم که جامه مقام ابراهیم در هرسال، به همراه جامه بیرونی کعبه مشرفه، بدان جهت که این جامه نیز در معرض
عوامل طبیعی همانند جامه کعبه بوده، ارسال میگردیده است.
دوم: با مراجعه به شهادتنامههاي شرعی تسلیم جامه کعبه مشرفه در دوران کنونی، مشاهده کردیم که جامه مقام ابراهیم خلیل علیه
السلام همهساله به همراه جامه بیرونی کعبه ارسال میگردیده است. این شهادتنامه نشانگر آن است که این مطلب بهصورت عادتی
از دوران عثمانی تاکنون ادامه داشته است، باتوجه به اینکه مصر بهصورت رسمی تا آغاز جنگ جهانی اول در سال 1332 ه. ق.
زیر نفوذ دولت عثمانی باقی بود.
جامه مقام ابراهیم خلیل علیه السلام
این جامه، از پنج قطعه که شامل: چهار سمت و سقفِ مقام بوده، تشکیل میگردیده است. مساحت کلّی آن به همراه پارچه ابریشم
صفحه 115 از 203
و اطلس سیاه ساده، سی ذراع بوده که همگی مانند پرده درِ کعبه، از همان مواد اوّلیه بافته شده بود، با این تفاوت که این جامه به
وسیله ابریشم مصنوعی سبز همانند پرده درِ کعبه آستر نشده بود، بلکه به وسیله چلواري پنبهاي سرتاسر آن آستر گردیده بود.
قسمتهاي گوناگون این جامه و آنچه که بر آن آذین میگردید:
* سمت اوّل: طول 718 ذراع و مقدار وزن تارهاي آذین شده 614 مثقال.
* سمت دوّم: طول 718 ذراع و مقدار وزن تارهاي تنیده شده و آذین گردیده
ص: 209
610 مثقال.
* سمت سوّم: طول 718 ذراع و مقدار وزن تارهاي آذین شده 613 مثقال.
* سمت چهارم: 718 ذراع و وزن تارهاي تنیده شده و آذین گردیده 612 مثقال.
* سقف، طول 112 ذراع و وزن نقره سفید به کار رفته در آن 139 مثقال.
بنابراین، مجموع وزن تارهاي طلایی ونقرهاي آن 2588 مثقال بوده است.
افزون بر آن، به جامه یاد شده، پنج دگمه نقرهاي، ده چتر، ده منگوله کوچک نخی و چهار منگوله بزرگ نخی- چنانکه پیشتر
«« سُجُق » آوردیم، قرار داده میشد. همچنین
«2» . و گلولههاي پنبهاي هندي به رنگ سرخ در پایین جامه مقام آذین میشد
بر جامه یاد شده نوشتههاي زیر به وسیله تارهاي نقرهاي مطلا تنیده نوشته شده بود.
پرده درگاه مقام ابراهیم خلیل علیه السلام:
این پرده از دو قطعه تشکیل میشد. طول هر قطعه ده ذراع بوده و این دو قطعه به وسیله قطعه دیگري به عنوان زیر پرده به هم
میپیوست.
پرده درگاه مقام از مواد اولیهاي بافته میشد که پرده درِ کعبه را میبافتند. وزن تارهاي طلایی و نقرهاي تنیده شده بر روي قطعه
نخست، 91523 مثقال و قطعه دوّم 90613 مثقال و پارچه رابط میان آن دو 489 مثال بوده که مجموع وزن تارهاي آذین شده بر
«3» . پرده به 1870 مثقال میرسید. علاوه بر آن، پرده درگاه مقام داراي پنج دگمه نقرهاي، ده چتر و ده منگوله نخی کوچک بود
ص: 210
درس پنجاهم: حجر اسماعیل
حجر، خانه اسماعیل
این مکان با راهنمایی جبرئیل امین، محل نزول ابراهیم خلیل، همسرش هاجر و کودك شیرخوارهاش اسماعیل علیهم السلام شد و به
امر خداوند، خانه و مأواي اسماعیل و مادرش گردید.
براساس روایت شیخ کلینی رحمه الله از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام پس از ولادت اسماعیل، ابراهیم وي و مادرش را
سوار بر الاغ کرد و در حالی که مقداري آب و غذا بهمراه خود داشتند، با راهنمایی جبرئیل حرکت کردند، آنگاه که به جایگاه
فعلی حجر رسیدند، محل کعبه به صورت تپهاي کوچک و تلّی از خاك سرخ و مملوّ از کلوخ بود.
ابراهیم روي بجانب جبرئیل کرده، پرسید: آیا بدینجا مأموریت یافتهاي؟! پاسخ شنید:
صفحه 116 از 203
نیز « بیت اسماعیل » بدینسان اینجا خانه اسماعیل شد، پیش از آن که نام حجر به خود گیرد، و از اینروست که از آن به «1» . آري
.«2» یاد شده است
ص: 211
دفن شدگان در حجر اسماعیل:
-1 گروهی از پیامبران علیهم السلام
در آخر روایتی که شیخ کلینی قدس سره به سندش از معاویۀ بن عمار، از حضرت امام صادق علیه السلام درباره حجر اسماعیل نقل
کرده، چنین آورده است:
«1» ؛« فیه قبورُ الأنبیاء ...»
«. در میان آن قبور پیامبران است »
از پیامبرانی که احتمال دفنشان در حجر اسماعیل داده شده، حضرت هود علیه السلام است.
«2» . اگر چه نظرات دیگري در این باره وجود دارد
-2 مادر اسماعیل
اسماعیل مادر زجر دیده خود را در بیت خود دفن کرد و به خاطر شدت علاقهاي که به او داشت، قبر مادر را بگونهاي ساخت که
زیر پاي مردم واقع نگردد. امام صادق علیه السلام فرموده است:
«3» .« إِنَّ إِسْمَاعِیلَ دَفَنَ أُمَّهُ فِی الْحِجْرِ (وَ جَعَلَ عَلَیْهِ حَائِطاً) لِئَلَّا یُوطَأَ قَبْرُهَا »
«4» . بسیاري از تاریخنگاران؛ از جمله ابن هشام در سیره خود تصریح به دفن مادر اسماعیل در حجر کردهاند
«5» . بر حسب نقل ابن سعد، اسماعیل به هنگام مرگ مادر، جوانی بیست ساله بود و مادرش در سن نود سالگی وفات یافت
-3 اسماعیل
دفن اسماعیل در حجر، مشهور و بلکه از مسلّمات تاریخ است.
ص: 212
امام صادق علیه السلام همچنین فرمودهاند:
«1» .« الْحِجْرُ بَیْتُ إِسْمَاعِیلَ وَ فِیهِ قَبْرُ هَاجَرَ وَ قَبْرُ إِسْمَاعِیلَ »
«. حجر خانه اسماعیل است و در آن قبر هاجر و قبر اسماعیل قرار دارد »
و نیز فرموده است:
«2» .« وَ تُوُفِّیَ إِسْمَاعِیلُ بَعْدَهُ وَ هُوَ ابْنُ ثَلاثِینَ وَ مِائَۀِ سَنَۀٍ فَدُفِنَ فِی الْحِجْرِ مَعَ أُمِّهِ ...»
«. اسماعیل بعد از او (ابراهیم) در سن یکصد و سی سالگی وفات یافت و در جوار مادرش در حجر دفن شد »
ابن سعد از اسحاق بن عبداللَّه بن ابی فروه نقل میکند که قبر هیچ یک از پیامبران به جز سه تن از آنان، دانسته نیست:
-1 قبر اسماعیل که در زیر ناودان (حجر) ما بین رکن و بیت است.
-2 قبر هود.
«3» . -3 قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله
گرچه حصر این نقل، خالی از اشکال نیست، ولی بر اساس آن معلوم میشود که اسماعیل از پیامبران انگشت شماري است که
موقعیت قبر او مشخص و معلوم است.
صفحه 117 از 203
از طیبی در شرح مشکوة، در مورد جواز خواندن نماز در کنار قبور صلحا، بخاطر برخورداري از عنایت الهی چنین استدلالی نقل
شده است:
«4» .« ألا یَري أنّ مرقد إسماعیل فی الحِجْر فی المسجد الحرام والصلاةُ فیه أفضل »
«. مگر ملاحظه نمیشود که قبر اسماعیل در حجر داخل مسجد الحرام است، و نماز در آن برتر از جاي دیگر است »
ص: 213
گفتهاند. «3» و یکصد و سی و هفت سال «2» یکصد و سی ،«1» سنّ اسماعیل را یکصد و بیست
-4 دختران اسماعیل
تنی چند از دختران اسماعیل علیه السلام از جمله کسانی هستند که در حجر اسماعیل به خاك سپرده شدهاند.
شیخ کلینی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:
«4» .« دُفِنَ فِی الْحِجْرِ مِمَّا یَلِی الرُّکْنَ الثَّالِثَ عَذَارَي بَنَاتِ إِسْمَاعِیلَ »
«. در حجر، نزدیک رکن سوم (غربی) تنی چند از دختران اسماعیل دفن شدهاند »
مطّلب بن عبد مناف در حجر اسماعیل
مطلب بن عبدمناف عموي عبدالمطلب جدّ بزرگوار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و برادر هاشم (پدر عبدالمطلب) است.
بوده و وجه نامگذاري وي را اینگونه آوردهاند که: چون به هنگام ولادت مقداري موي سفید برسر داشته، نام « شیبه » نام عبدالمطلب
دختر عمرو بن زید بن لبید بن خداش بن عامر بن غانم ابن « سلمی » مادر عبدالمطلب زنی از اشراف مدینه بنام .«5» او را شیبه نهادند
عدي بن النجار است.
ص: 214
برخی از تاریخ نویسان آوردهاند که هاشم بن عبد مناف هنگامی که در یک سفر تجاري به مدینه آمده بود با سلمی ازدواج کرد،
ثمره این ازدواج فرزندي شد که نام او را شیبه گذاردند.
ولی یعقوبی مینگارد: هنگامیکه هاشمقصد ،«1» ابنهشام مینویسد که هاشم فرزند خود را نزد همسرش در مدینه گذارد
خروجبهسويشامرا داشت، همسرش سلمی و فرزندش عبدالمطّلب را به مدینه برد، تا در طی مدت سفر در نزد پدر و خویشانش بسر
.«3» هاشم در این سفر در غزه بیمار شد، و سرانجام همانجا وفات یافت، و در آن دیار دفن گردید .«2» برد
پس از وفات هاشم فرزند او شیبه در نزد مادر خود در مدینه باقی ماند، تا آنگاه که به سن بلوغ رسید. آثار بزرگی و نجابت در
رفتار و کردار او نمایان بود.
یعقوبی مینویسد: عدهاي از نوجوانان مدینه مشغول مسابقه تیراندازي بودند و مردي از قبیله تهامه که صحنه را تحت نظر گرفته بود،
نوجوانی را در میان ایشان دید که در تیراندازي بسیار ماهر است و تیرهایش به خطا نمیرود و به هنگام برخورد تیر به هدف،
میگفت: منم فرزند هاشم، منم پور سیّد بطحاء! مرد تهامهاي که از قدرت و توانایی و برجستگی و سخن شیواي این نوجوان به وجد
او وقتی از «4» و شعف آمده بود، سراغ وي رفته و گفت: پسر! تو کیستی؟ نوجوان گفت: منم شیبه، فرزند هاشم، فرزند عبد مناف
مجلسی آن مرد «5» . حسب و نسب جوان مطلع شد به او گفت: خداوند در وجود تو برکت قرار دهد، و مانند تو را در بین ما بیفزاید
پدر حسان بن ثابت (شاعر معروف) « ثابت بن منذر بن حرام » را از بنی حارث بن عبد مناف دانسته است که: ابن سعد نام وي را
«6» . معرفی میکند
ص: 215
صفحه 118 از 203
که داخل حجر اسماعیل نشسته بود، رفت و تمام ،« مطلب بن عبدمناف » طبق نقل یعقوبی، آن مرد به مکه آمده، بیدرنگ سراغ
آنچه را که در مدینه دیده بود نقل نمود.
مطّلب گفت: به خدا سوگند که از او غافل شدم، به خانه خود بازنخواهم گشت تا آنگاه که وي را به مکه باز آورم، و از همان جا
«1» . به سمت مدینه حرکت کرد و توانست که فرزند برادر خویش را با عزّت هر چه تمامتر به مکه آورد
ابن هشام مینویسد: هنگام ورود به مکه، مطّلب سوار بر شتر بود، و فرزند برادر در پشت سر او قرار داشت. قریش که از ماجرا
بیخبر بودند، وقتی که صحنه را دیدند فکر کردند که مطلب بندهاي را خریداري کرده است، لذا گفتند:
!« عبدٌ، المُطَّلِبُ ابْتاعَهُ »
«! این جوان بندهاي است که مطلب او را خریده است »
در این هنگام مطلب فریاد برآورد: واي بر شما، همانا که او فرزند برادرم هاشم است، من او را از مدینه به اینجا آوردهام. و براي
.«2» شهرت یافت « عبدالمطّلب » همین است که فرزند هاشم به
عبد المطلب در حجر اسماعیل
الف- رؤیاي صادق عبدالمطلب درباره چاه زمزم در حجر اسماعیل
ابن اسحاق به نقل از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام درباره چگونگی حفر مجدّد چاه زمزم چنین آورده است:
را حفر کن، « بَرَّه » عبدالمطلب در داخل حجر، حین استراحت به خواب رفته بود که در عالم رؤیا دید هاتفی به او گفت: برخیز و
عبدالمطلب پرسید: بره چیست؟ در پاسخ چیزي نشنید. فرداي آن روز عبدالمطلب به حجر باز آمد و مجدداً در عالم خواب دید
را حفر کن، پرسید مضنونه کجا است؟ پاسخی نداد « مضنونه » : کسی به وي چنین میگوید
ص: 216
را حفر کن، پرسید: طیبه « طیبه » : و رفت. در روز سوم نیز به میان حجر آمد و باز در عالم رؤیا کسی را دید که به وي میگوید
چیست؟ جوابی نداد و رفت و سرانجام روز چهارم به حجر آمد و در میان آن به خواب رفت، در آن حال دید کسی نزدش آمده، به
را حفر کن. پرسید: زمزم کجاست؟ پاسخ شنید: جایی است که هیچگاه آب آن تمام نمیشود و کسی به قعر « زمزم » : وي میگوید
آن نمیتواند برسد، آنگاه موقعیت زمزم را نیز نشان عبدالمطلب داد.
«1» . عبدالمطلب از خواب برخاست و بیدرنگ سراغ موقعیت نشان داده رفت و مشغول حفر آن نقطه شد، تا آنگاه که به آب رسید
وبعدها آثار آن بکلّی از میان رفت و هیچ کس از موقعیت آن «2» به هنگام خروج از مکه، پر کرده بودند « جرهم » این چاه را قبیله
خبر نداشت تا آنگاه که با عنایت حضرت سبحان عبدالمطلب آن را کشف کرد.
ب- رؤیاي صادق عبدالمطلب در رابطه با پیامبر صلی الله علیه و آله در حجر اسماعیل
در میان حجر به خواب رفته بودم، خوابی عجیب دیدم » : از حضرت ابوطالب به نقل از پدر بزرگوارش عبدالمطلب چنین آمده است
که در اثر آن ترس وجودم را فرا گرفت. از جا برخاسته، به منظور فهم تفسیر و تعبیر آن، سراغ کاهنه قریش رفتم، رنگ چهرهام
عوض شده بود، او که حالتم را مشاهده کرد، گفت: سرور عرب را چه شده است که او را پریشان چهره میبینم؟! آیا امري ناگوار
واقع شده است؟
گفتم: آري، خوابی را در حجر دیدهام که مرا دگرگون ساخته است. دیدم که درخت مانندي بر کمرم روییده شده که بلندي آن به
آسمان و شاخههایش شرق و غرب را فرا گرفته است. از میان آن نوري را مشاهده کردم که بسیار قوي بود؛ هفتاد برابر نور
خورشید، و دیدم که عرب و عجم در برابر آن به سجده افتادهاند و بر نور آن همچنان افزوده میشد، آنگاه عدهاي از قریش را دیدم
صفحه 119 از 203
که میخواهند آن را قطع کنند، که ناگاه جوانی زیبارو و
ص: 217
پاکیزه لباس، در برابر ایشان قد علم کرد و کمر آنان را شکست و چشمهایشان را از حدقه بیرون آورد ...
وقتی که تمام خواب را براي او بازگو کردم رنگ چهره او نیز عوض شد وگفت: اگر مطلب چنان است که میگویی، بدان که از
نسل تو فرزندي بوجود خواهد آمد که حکومتش شرق و غرب عالم را فراگیرد و او پیامبر در بین مردم خواهد بود.
ابو طالب که بعد از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله این قضیه را نقل میکرد گفت: به خدا سوگند که آن درخت عبارت از
و ما نیز میافزاییم که آن جوان زیباروي پاکیزه لباس مدافع از ،«1» ابوالقاسم امین (محمد بن عبداللَّه) صلی الله علیه و آله است
قَدْ وَتَرَ » : حریم رسالت، عبارت از فرزند برومند او علی بن ابی طالب علیه السلام است که دربارهاش در دعاي شریف ندبه میخوانیم
«2» .«... فیهِ صَنادِیدَ العَرَبِ، وقَتَلَ أبطالَهُم، و ناوَشَ ذؤبانَهُمْ فأوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أحقاداً بَدْرِیّۀ وخَیْبَرِیّۀ وَحُنَیْنِیَّۀ وَغیرَهُنَّ
ج- جایگاه مخصوص عبدالمطلب در حجر اسماعیل
عباس فرزند عبدالمطلب نقل کرده که عبدالمطلب داراي قدي بسیار بلند و رشید بود و صورتی بسیار زیبا داشت، به طوري که
کسی به پایه او نمیرسید. هر کس که او را میدید، شیفته وي میگشت. براي او در حجر محلی بود که تنها براي وي فرش میشد
و هیچ کس با او در روي آن فرش نمینشست. دیگر شخصیتهاي قریش، هر یک بحسب موقعیت و شخصیت خود به ترتیب در
اطراف جایگاه او مینشستند. روزي که عبدالمطلب در جاي خود نشسته بود و دیگران اطراف او را گرفته بودند، که رسول خدا، در
حالی که کودکی خردسال بود و تازه به راه افتاده بود، آمد تا در کنار پدر بزرگش روي فرش بنشیند، اطرافیان او را کشیدند، به
گریه افتاد، عبدالمطلب که در آن هنگام بینایی خود را از دست داده بود، وقتی که صداي گریه نواده خود را شنید گفت: فرزندم را
چه شده است که گریه میکند؟
ص: 218
گفتند: او میخواست با شما روي فرش بنشیند، که دیگران مانع شدند!.
«1» . عبدالمطلب گفت: بگذارید بیاید و مانع او نشوید، امید دارم که او آنچنان بزرگی و شرافت یابد که هیچ عربی بدان حد نرسد
ابو طالب در حجر اسماعیل
ابوطالب از چهرههاي درخشان و همچون فرزندش (علی علیه السلام) مظلوم تاریخ است.
او به هنگام تنهایی و بیکسی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، یار و مدافع او و آیین وي بود و سیل تهمتها و دشنامها را از آن روز
تا به امروز تحمّل کرده است.
ابو طالب در حال اسلام و ایمان از دنیا رفت و سروده او در دیوان شعرش دلالت بر » حضرت امام باقر علیه السلام فرموده است که
ایمان وي دارد. همچنین سرپرستی و سپس یاري او از پیامبر و ابراز محبت نسبت به او و دشمنی با دشمنان و دوستی با دوستدارانش
وتصدیق و اقرار به آنچه که از جانب خدایش بصورت وحی بر او نازل شد و فرمان به اسلام آوردن دو فرزندش علی وجعفر و
ایمان آوردن ایشان به آنچه که وي مردم را بدان فرا میخواند و اقرار به این که او بهترین مردم است و مردم را به حق و راه و روش
« مستقیم فرا میخواند و این که او پیامبر از جانب پروردگار جهانیان است و ... همه، دلالت برکمال ایمان ابوطالب دارند
.الف- رؤیاهاي صادق ابوطالب در حجر اسماعیل
از ابن بابویه آورده است که: « مولد امیرالمؤمنین » ابن شهراشوب به نقل از کتاب
ابوطالب در حجر به خواب رفته بود، در عالم رؤیا میبیند که دري از آسمان به روي او گشوده شد و از آن نوري نازل گردید و
صفحه 120 از 203
وجود او را فرا گرفت. ابوطالب از خواب بیدار شد و جهت تعبیر آن، نزد راهب جُحفه رفت و آنچه را که دیده بود بازگو نمود،
راهب پس از شنیدن آن، این اشعار را گفت:
ص: 219
أبْشِرْ أباطالبَ عنْ قلیلِ بالوَلَدِ الحَلاحِلِ النَّبیلِ
یا لَقریشٍ فاسمَعوا تأویلی هذانِ نورانِ علی سبیلِ
کمثلِ موسی و أخیهِ السُّؤْلِ
مضمون این ابیات تعبیر. خواب ابوطالب است که به وي بشارت ولادت فرزندي آقا، شجاع و یاري فداکار براي پیامبر آخر الزمان
صلی الله علیه و آله میدهد.
ابوطالب به سوي کعبه بازگشت و در حالی که به طواف مشغول شده بود، این اشعار را گفت:
اطُوْفُ للإلهِ حولَ البیتِ أدعوكَ بالرغبۀِ محیی المَیْتِ
بأن ترینی السِّبطَ قبلَ الموتِ أغرّ نوراً یا عظیم الصّوتِ
مُنْصَلِتاً بِقتلِ أهلِ الجِبْتِ وَکُلِّ مَن دانَ بِیومِ السَّبتِ
آنگاه به حجر آمد و باز در آن آرمید، در عالم خواب مشاهده کرد که لباسی از یاقوت و پیراهنی بسیار زیبا بر تن کرده است و در
آن حال کسی به وي میگوید: ابوطالب! چشمهایت روشن باد و دستهایت پیروز و دیدارت نیکو. فرزندي ارجمند و بسیار برومند به
تو عنایت شده است، گرچه حسودان را ناخوش آید.
ابوطالب که به وجد وشعف آمده بود و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید، از خواب بیدار شد و به طواف کعبه پرداخت، در
حالی که میگفت:
أدْعوكَ رَبَّ البیتِ والطوافِ والوَلَدِ المحبوِّ بالعَفافِ
تُعینَنی بالمِنَنِ اللِّطافِ دُعاءَ عبدٍ بالذُّنُوبِ وافِ
و سیّدِ السّاداتِ و الأشرافِ
مضمون این اشعار درباره این لطف و عنایت ویژهاي است که از ناحیه ایزد متعال شامل حال ابوطالب شده است و مناجات آن
بزرگوار با خداوند متعال و درخواست استمرار این عنایات و اعتراف به بندگی است.
ابوطالب باز به حجر آمد، این بار عبدمناف را در خواب دید که به او گفت: چرا با
ص: 220
دختر اسد ازدواج نمیکنی؟
ابو طالب پس از این رؤیا به خواستگاري فاطمه بنت اسد رفت و سرانجام این ازدواج با برکت صورت گرفت، آنگاه به طواف بیت
آمد و اشعاري را سرود که مضمون آن چنین است:
تعبیر خواب مطابق با واقع شد و من هیچ شکی در این مطلب ندارم، اي خداي کعبه و تعهّد، من از تو میخواهم خواسته بندهاي »
«1» .«... خالص و فقیر، که به من آن فرزند شجاع موعود را عنایت کنی، تا این که براي پیامبري که خواهد آمد یار و یاور باشد
دیري نیانجامید که علی ولید کعبه شد، و رابطه علی با کعبه شگفت آفرین است؛ بشارت ولادتش در جوار کعبه، ولادتش در درون
کعبه و سرانجام خود بت شکن کعبه و در نهایت شهادتش در مسجد و رو به سمت کعبه.
ب- احتجاج ابوطالب با مشرکین در حجر اسماعیل
علامه مجلسی رحمه الله به نقل از خرائج راوندي مینویسد: بنی هاشم حدود سه سال در شعب ابوطالب، زندگانی بسیار سخت و
صفحه 121 از 203
توأم با رنج و گرسنگی سپري کردند که در آن مدت، ابوطالب و خدیجه تمام اموالشان را خرج کردند. روزي پیامبر خدا صلی الله
« اللَّه » علیه و آله به ابوطالب خبر مهمّی را میرساند که با اراده الهی بیانیه مشرکین را موریانه خورده است و از آن چیزي بجز اسم
باقی نمانده است. پس از این خبر، تمامی بنیهاشم از شعب بیرون آمدند. قریشیان گفتند که فشار گرسنگی آنان را مجبور ساخت
که از شعب بیرون آیند.
بزرگان قریش براي بررسی ماجرا در حجر اسماعیل گردهم آمدند، ابوطالب در جلسه حاضر بود، آنان رو به ابوطالب کرده، گفتند:
الآن وقت آن فرا رسیده است که قضیه خویشاوندانت را فیصله دهی (کنایه از این که الآن دوران ضعف آنان فرا رسیده و باید از
ادعاي خود در مورد رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و اعلان دین جدید و مبارزه با بتان، دست بردارند وباید ابوطالب در این
جریان پا در میانی کند).
ص: 221
ابوطالب گفت: خبري براي شما دارم، برخیزید و صحیفه خودتان را به نزد من بیاورید، امید است که بواسطه آن بین ما و شما
مصالحهاي صورت پذیرد.
« ام ابی جهل » مشرکین این پیشنهاد را پذیرفتند، صحیفه قبلًا در کعبه بود و بخاطر ترس از دستبرد، مکان آن را تغییر داده و در نزد
قرار داده بودند، آنان کسانی را براي آوردن صحیفه به نزد وي فرستادند و ایشان صحیفه را در حالی که مهرهاي قریش بر آن زده
شده بود و به اصطلاح مهر و موم شده بود، آورده و در مقابل آنان قرار دادند.
ابو طالب گفت: شما در مورد این صحیفه حرفی ندارید؟
گفتند: خیر.
ابوطالب گفت: پسر برادرم به من خبر داده است- و او هیچ گاه خلاف واقع سخن نمیگوید- که خداوند به موریانه مأموریت داده
چیزي باقی نمانده است، (ما این صحیفه را « اللَّه » است که این صحیفه را بخورد، و موریانه آن را خورده است و از آن جز نام
میگشاییم) اگر مطلب چنان باشد شما دیگر دست از ظلم و تعدّي نسبت به ما بردارید و گرنه ما او را به شما وا میگذاریم.
مشرکین وقتی که این پیشنهاد را شنیدند استقبال کرده و یکصدا فریاد برآوردند اي ابوطالب، انصاف بخرج دادي.
صحیفه را باز کردند، آنان با ناباوري تمام، آن را همانگونه یافتند که رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر داده بود. در این هنگام
«1» . مسلمانان یکصدا تکبیر گفتند، و رنگ چهره مشرکین از غم و اندوه بکلّی عوض شد
توطئههاي دشمن علیه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در حجر اسماعیل
چندین نقشه و توطئه حساب شده بر ضدّ رسول خدا صلی الله علیه و آله قبل و بعد از هجرت، در حجر اسماعیل طراحی شد که با
خواست و مشیت الهی همگی آنها، ناکام ماند که نمونههایی از آ ن ذکر میگردد:
ص: 222
الف- توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله
ابن شهرآشوب از ابن عباس نقل میکند: قریش در حجر اسماعیل گِرد آمدند و با سوگند به خدایان خود؛ لات و عزّي و منات با
یکدیگر عهد و پیمان بستند که همه با هم یکی شوند و رسول خدا صلی الله علیه و آله را بکشند.
فاطمه زهرا علیها السلام که در آن هنگام کودکی خردسال بود، از ماجرا آگاه گردید و گریه کنان بر پیامبر خدا صلی الله علیه و
آله وارد شد و گفته مشرکین را براي پدر نقل کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دخترم! قدري آب برایم بیاور تا وضو
بسازم.
صفحه 122 از 203
رسول خدا صلی الله علیه و آله وضو گرفت و به سوي مسجد الحرام حرکت کرد، قریش وقتی نگاهشان به چهره پیامبر صلی الله علیه
و آله افتاد، نگاهی به هم کرده و با اشاره به ایشان گفتند: او آمد، همگی سرهاي خود را پایین انداختند، آنقدر که چانهها به سینه
رسید!
شاهت » : پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نزدیک آمد و مشتی خاك از روي زمین برداشت و به طرف آنان پرتاب کرد و فرمود
«1» . و سرانجام تمام کسانی که خاك بر صورت آنان پاشیده شد در روز جنگ بدر به هلاکت افتادند ،«! زشت باد رویتان » ؛« الوجوه
ب- بدگویی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
ابن هشام از عبداللَّه بن عمرو بن عاص نقل میکند: روزي در مجلس اشراف قریش داخل حجر اسماعیل نشسته بودم که سخن از
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به میان آمد، شنیدم که گفتند:
ما آن صبر و تحمّلی را که درباره او کردیم تاکنون در مورد هیچ چیز نداشتهایم. او خردمندان ما را نادان شمرد، پدران ما را دشنام
داد، کیش و آیین ما را فاسد دانست، در بین ما تفرقه افکند و خدایان ما را سب نمود، و ما بر همه این موارد، از خود صبر زیادي
نشان دادهایم.
در این هنگام بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله به طرف کعبه آمد، ابتدا استلام رکن نمود و سپس به طواف مشغول شد.
هنگامی که او از برابر آنها در حین طواف گذشت، آنان لب به بدگویی او گشودند، آثار ناراحتی را در صورت پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله مشاهده کردم. این قضیه در
ص: 223
هر دور از طواف تکرار شد، تا نوبت به طواف سوم رسید، آنجا بود که دیگر پیامبر از طواف باز ایستاد و رو به آنها کرده، فرمود:
.« أَتَسْمَعُونَ یا قُرَیْشُ، اما وَالّذي نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ جِئْتُکُمْ بِالذَّبْحِ »
«! آیا گوش فرا میدهید اي قریش؟!، قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، هلاکت شما به دست من واقع خواهد شد »
وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله این گفته را میفرمود، تمام صداها در سینهها حبس شده بود. هیچ کس نتوانست پاسخی
«1» . بگوید، بلکه به عکس، آن کسی که بدترین کلمات را در تحریک قریش علیه پیامبر زده بود، خود در مقام عذرخواهی برآمد
ج- طرح ترور پیامبر صلی الله علیه و آله پس از جنگ بدر
صفوان بن » به مسجد الحرام آمد و در کنار « عمیر بن وهب بن عمیر » ، واقدي مینویسد: پس از جنگ بدر و هلاکت اشراف قریش
در حجر اسماعیل نشست. عمیر کسی است که پیش از هجرت در مکه، به آزار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان « امیه
به اسارت (مسلمانان) درآمد، اشراف قریش قضایاي جنگ بدر را با یکدیگر « وهب بن عمیر » مشغول بود و در جنگ بدر فرزندش
مطرح کردند.
صفوان گفت: دیگر زندگی پس از کشتههاي ما لطفی ندارد.
عمیر گفت: راست گفتی! اگر من قرض و ترس از آینده اهل و عیال خود نداشتم، محمد را میکشتم!، چون من فرزندي اسیر دارم،
لذا بهانهاي براي رفتن به مدینه میتوانم داشته باشم.
صفوان گفت: من قرض تو را پرداخت میکنم و همانگونه که متکفل اداره زندگانی خانوادهام هستم عهدهدار اداره اهل و عیال تو
نیز خواهم بود.
عمیر گفت: حال که چنین است این ماجرا را با کسی در میان نگذار. (که این راز تا انجام مراد، پوشیده بماند).
ص: 224
عمیر شمشیر خود را تیز کرد و بدان زهرآلود و مکه را به قصد مدینه ترك گفت.
صفحه 123 از 203
«1» . هنگامی که به مدینه رسید، مسلمانان نسبت به وي مشکوك شدند، لذا او را دستگیر کرده و به نزد پیامبرخدا آوردند
رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از مقدماتی به او فرمود: براي چه به مدینه آمدهاي؟
گفت: آمدهام تا سفارش فرزند اسیرم را بنمایم!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: پس چرا این شمشیر را به گردن آویختهاي؟
گفت: رویش سیاه باد که هیچ گاه به کارم نیامده است! پس از ورود به مدینه فراموش کردم که آن را از خود دور سازم! من کاري
دیگر دارم!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: راست بگو! به چه منظوري به مدینه آمدهاي؟
گفت: مطلب همان است که گفتم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن شرطی را که تو با صفوان بن امیه در حجر کردي چه بود؟!
عمیر که سخت ترسیده و شگفت زده شده بود پرسید: کدامین شرط؟
حضرت فرمود: تو متعهد شدي که مرا به قتل رسانی و در عوض او عهدهدار پرداخت قرض و اداره زندگانی اهل و عیالت باشد!
خداوند حافظ و نگهدار من است.
عمیر گفت: شهادت میدهم که تو رسول خدا و راستگو هستی و شهادت میدهم که هیچ معبودي جز خداي یگانه (اللَّه) وجود
ندارد، ما تو را در ادعاي رسالت دروغگو میپنداشتیم ولی پرده از رازي برداشتی که جز من و صفوان کسی دیگر از آن با خبر
نبود، من به او سفارش کردم که این راز را همچنان پوشیده نگاه دارد، ولی خدایت تو را نسبت به آن آگاه ساخت، من ایمان به
خدا و رسول او پیدا کردم و شهادت به حقانیت تو و آیینت میدهم، خداي را سپاس که مرا به راه هدایت رهنمون ساخت.
مسلمانان وقتی صحنه هدایت و اسلام آوردن عمیر را مشاهده کردند، شادمان شدند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ایشان فرمود:
به برادرتان قرآن و احکام دینی یاد دهید، آنگاه فرزندش را آزاد ساخت.
ص: 225
پس از مدتی عمیر خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرضه داشت: من پیش از این فعالیت شدیدي بر ضدّ شما داشتم،
دوست دارم که به مکه بازگردم و مردم را به خدا و اسلام فرا خوانم، امید آن که موجب هدایت آنان باشم و در صورت عدم
موفقیت، مایه اذیت و آزار ایشان گردم!
رسول اللَّه صلی الله علیه و آله به او اجازه بازگشت داد. عمیر به مکه باز آمد و به برکت او عده زیادي توفیق تشرّف به دین اسلام را
«1» . پیدا کردند
و اینگونه کسی که به منظور انجام ترور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه آمده بود، به عنوان سفیر و مبلّغ توانا و موفق رسول
خدا صلی الله علیه و آله به مکه بازگشت.
د- سران شرك در حجر اسماعیل پس از فتح مکه
از عبداللَّه بن عباس نقل شده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز فتح وارد مکه شد، وقتی که مشغول سعی بین صفا و
مروه بود، ابوسفیان بن حرب، عتاب بن اسید، صفوان بن امیه و سهیل بن عمرو پنهانی در حجر اسماعیل جمع شده بودند، بلال بر
بام کعبه رفت و اذان سرداد، این اذان موج عجیبی در همگان ایجاد کرد، هریک چیزي گفتند. ابو سفیان گفت:
من چیزي نمیگویم، چون میترسم حتی این سنگ ریزه بر علیه من خبر دهد! خداوند گفتههاي آنان را به پیامبر رسانید، رسول
خدا در حالی که بر روي کوه صفا مشغول دعا بودند، همه ایشان را احضار کرد و گفتههایشان را بازگو فرمود، در اینجا بیشتر آنان
«2» . اسلام آوردند، ابوسفیان بقدري ترسید که نزدیک بود بیفتد
صفحه 124 از 203
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در حجر اسماعیل
تاریخ، صحنههاي مختلف و گوناگونی را از حضور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در حجر اسماعیل ضبط و نقل کرده است. در
یک نگاه، حجر محل جلوس، موضع اعلام رسالت،
ص: 226
جایگاه تلاوت آیات قرآن، معبد، مکان پاسخ به سؤالات و موضع وقوع و مشاهده معجزات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده
است که به برخی از آن اشاره میشود:
الف- جایگاه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
«1» ازرقیمینویسد: پس از آن که آیه شریفه تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَتَبْ
که دربردارنده هجو ابولهب و همسر او- امّ جمیل- بود، نازل گشت، ام جمیل در حالی که سنگی را در دست داشت به مسجد
الحرام آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله داخل حجر نشسته بود، ام جمیل در حالی که مرتب به پیامبر صلی الله علیه و آله ناسزا
میگفت، نزدیک میشد، ابوبکر به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت:
این زن ام جمیل است و من از ناحیه او بر شما میترسم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او نمیتواند مرا ببیند و آیاتی را
تلاوت کرد و بدان پناه برد، آنگاه این آیه شریفه را تلاوت نمود:
«2» . وَإِذَاقَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَوَبَیْنَالَّذِینَ لَایُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً
«3» ! امّجمیل جلو آمد، وقتی در برابر ابوبکر ایستاد، سراغ پیامبر صلی الله علیه و آله را از او گرفت
البته در این نشستها، گاه جسارت و اهانت به ساحت مقدس نبوي به عمل آمده است. شیخ طبرسی و قطب راوندي نقل کردهاند که
روزي رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجر اسماعیل نشسته بود که مشرکین قریش شکمبه گوسفندي را روي پیامبر خدا صلی
الله علیه و آله میاندازند. رسولاللَّه صلی الله علیه و آله در حالی که از این واقعه بسیار اندوهگین شده بود، نزد ابوطالب آمد و
فرمود: عمو! موقعیت من در نزد شما چگونه است؟
ابوطالب پرسید: پسر برادر، مگر چه شده است؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله جریان را نقل کرد: ابوطالب که بسیار ناراحت و خشمگین شده بود
ص: 227
به جناب حمزه سیدالشهدا فرمود: این شمشیر را بدستگیر و همراه من بیا.
ابوطالب با همراهی حمزه به سمت مسجدالحرام و یکسر به نزد اهانت کنندگان آمد. آنگاه رو به حمزه کرد و گفت: این شکمبه را
بر سر و صورت همه این افراد بگذار، هر کس که خواست مانع شود گردنش را بزن.
هیچ یک از مشرکین نتوانستند عکس العملی از خود نشان دهند و دستور ابوطالب کاملًا اجرا شد، آنگاه ابوطالب روي به جانب
رحمت خدا و علوّ مقام بر ابوطالب .«1» رسول خدا صلی الله علیه و آله کرده، فرمود: پسر برادر! موقعیت شما در نزد ما اینگونه است
باد که با حمیت و غیرت و جوانمرديِ خود، قلب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را آرام ساخت.
ب- تلاوت قرآن
در تفسیر قمی نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان حجر اسماعیل مینشست و به تلاوت و قرائت آیات نازل
«2» . شده قرآن میپرداخت
ج- پاسخ به پرسشها:
صفحه 125 از 203
حجر اسماعیل از جمله جاهایی است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در آن به جوابگویی سؤالات عرضه شده میپرداختند و ما
این رویه را در حق دیگر امامانمعصوم علیهم السلام نیز مییابیم.
نضر بن حارث بن کلده، عقبۀ بن ابی معیط، و عاص بن » در رساله منسوب به سید مرتضی، جریانی درباره اعزام سه نفر به نامهاي
به نزد والی نجران توسط قریش، به منظور فراگیري مسائلی مشکل از یهود و نصاري و عرضه آنها بر رسول خدا صلی الله علیه « وائل
و آله- نقل شده است، آنان پس از فراگیري مطالبی درباره اصحاب کهف، موسی و خضر، ذوالقرنین
ص: 228
و زمان قیامت سؤالات خود را در حجر اسماعیل در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مطرح ساختند که بدنبال آن با مدتی
«1» . نازل شد « زمان قیامت » تأخیر، سوره کهف در رابطه با سه سؤال اولی و آیه 187 از سوره اعراف در مورد سؤال درباره
د- درخواست شقّ القمر از پیامبر صلی الله علیه و آله
فقیه محدث، قطب الدین راوندي مینویسد:
شبی رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجر اسماعیل نشسته بود، قریش نیز در محفلی مشغول سخن پراکنی بودند، در این هنگام
یکی از آنان گفت: ماجراي محمد صلی الله علیه و آله ما را بیچاره و وامانده ساخته است، ما نمیدانیم درباره او چه بگوییم!
یکی از آنان پیشنهاد خود را اینگونه مطرح ساخت: بیایید هم اکنون همه ما از جاي خود برخیزیم و به نزد وي برویم و از او
بخواهیم براي اثبات ادعاي خود، نشانهاي از آسمان بیاورد، چرا که سحر او در آسمان تأثیر ندارد!
این پیشنهاد پذیرفته شد و همگان به طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجر اسماعیل براه افتادند و پس از رسیدن، خواسته
خود را مطرح ساختند.
پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که به سمت ماه اشاره میکرد، گفت: آیا این ماه را که در این شب چهاردهم تمام آن روشن
است، میبینید؟
گفتند: بلی.
پرسید: آیا دوست دارید که آن نشانه درخواستیتان در این ماه صورت پذیرد؟
گفتند: پیشنهاد بسیار خوبی است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله با انگشت خود اشاره کرد، و ماه دو نیم شد و همه آنان این واقعه را به خوبی مشاهده کردند، پس از
آن ایشان خواهان به هم چسبیده شدن ماه شدند، رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بار دیگر اشاره کرد و ماه صورت اولیه خود را
بازیافت. مشرکین سیاه دل به جاي آن که ایمان بیاورند و دست از لجاجت خود بردارند، گفتند: سحر محمد در آسمان
ص: 229
«1» نیز کارگر است! اینجا بود که آیه شریفه: اقْتَرَبَتْ السَّاعَۀُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ* وَإِنْ یَرَوْا آیَۀً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ
آن ساعت نزدیک گردید و ماه شکافته شد، اگر کافران آن را ببینند باز هم روي گردانده و میگویند که این سحر » نازل شد؛ یعنی
«2» «. و جادویی همیشگی است
ه- معراج پیامبر صلی الله علیه و آله
درباره مبدأ معراج چند قول وجود دارد: ،«3» اصل وقوع معراج قابل انکار نیست و قرآن کریم با صراحت از آن یاد میکند
«4» . -1 خانه امّ هانی خواهر امیرالمؤمنین علیه السلام، شیخ طبرسی این قول را نظر اکثر مفسّران میداند
«5» . -2 شعب ابوطالب
«6» ، -3 مسجد الحرام
صفحه 126 از 203
«7» . طبق این نظر، برخی مبدأ آن را حجراسماعیل میدانند
و- سرنگونی بتها در اطراف حجر اسماعیل
سید ابن طاووس به نقل از تفسیر کلبی میآورد: رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام فتح مکه،
ص: 230
سیصد و شصت بت را که در اطراف حجر اسماعیل چیده بودند مشاهده کرد که هر کدام در مقابل قبیله پرستش کننده آن قرار
داشت. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حالی که عصاي خود را در چشم و شکم بتها قرار میداد، این آیه شریفه را تلاوت
میکرد:
«1» . ... جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً
«2» . و در همان حال بتان نیز با صورت بر روي زمین میافتادند و اهل مکه نیز از این رویداد شگفت زده شدند
ص: 231
درس پنجاه و یکم: صفا و مروه
صفا و مروه در لغت
در لغت به معناي سنگ سخت و صافی است که با خاك و شن مخلوط نباشد. « صفا »
است « مَرْوَه » را گویند که با آن آتش روشن میکنند، مفرد آن «1» سنگ سفید برقدار ،« مَرْو » : طریحی در باره مروه نیز گفته است
«2» . را در مکه، مروه نامیدهاند « مروه » و بدین سان
صفا و مروه، نام دو کوهی بوده است که در ضلع شرقی مسجدالحرام در محلی به نام مسعی و با فاصلهاي حدود 395 متر رو در
روي یکدیگر قرار گرفتهاند.
هم اکنون از کوه صفا بخشی باقی مانده و بخش باقیمانده کوه مروه در سال 1374 شمسی ( 1416 ق) به منظور توسعه محدوده
مسعی برداشته شد و بدین ترتیب سعی کنندگان، در محل سابق کوه مروه دور میزنند.
ص: 232
پیشینه تاریخی
کوههاي صفا و مروه تا قبل از هبوط حضرت آدم علیه السلام به زمین، پیشینه تاریخی دارد.
امام صادق علیه السلام در وجه نامگذاري این دو کوه فرمودهاند:
صفا را صفا نامیدند، بدان جهت که آدمِ برگزیده بر آن فرود آمد، پس براي این کوه نامی از اسم آدم را انتخاب کردند خداوند- »
عزّوجلّ- میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ.
«1» . و حوّا بر مروه فرود آمد و مروه را مروه نامیدند؛ زیرا زن بر آن فرود آمد پس نامی از مرأه براي این کوه برگزیدند
لیکن شهرت این دو کوه از زمان حضرت ابراهیم علیه السلام به بعد است آنگاه که آن حضرت همراه با هاجر و اسماعیل به مکه
آمده، آنان را در کنار حجر جاي داد و خود به شام بازگشت. عبداللَّه بن عباس این داستان را چنین نقل کرده است:
چون میان مادر اسماعیل و ساره همسر دیگر ابراهیم علیه السلام کدورت پیش آمد، ابراهیم علیه السلام مادر اسماعیل و اسماعیل را
صفحه 127 از 203
که کودك شیرخواري بود، همراه خود به مکه آورد، هاجر مشک آبی داشت که از آن مینوشید و به کودك خود شیر میداد و
هیچگونه زاد و توشهاي همراه او نبود.
ابراهیم علیه السلام آن دو را کنار خاربنی (درختچهاي) که بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت نشاند و سپس خود سوار بر مرکب
خویش شد و به بیرون مکه حرکت کرد، مادر اسماعیل از پی او حرکت نمود و تا منطقه کداء او را دنبال کرد سپس پرسید او و
پسرش را به عهده چه کسی وامیگذارد؟ ابراهیم علیه السلام فرمود: به خداي- عزّ و جلّ- میسپارم. مادر اسماعیل گفت: خوشنود
و راضی هستم و در حالی که کودك را در آغوش داشت برگشته و زیر آن خاربن نشست و کودکش را کنار خویش نهاد و مشک
آب خود را آویخت و از آن میآشامید و کودك را شیر میداد تا آن که آب مشک تمام و شیر پستان او هم خشک شد، کودك
به سختی گرسنه شد و به خود میپیچید. مادر بیم کرد که اسماعیل بمیرد و
ص: 233
اندوهگین شد و با خود گفت چه بهتر که از پیش او بروم تا شاهد مرگ او نباشم!
ابن عباس گوید: مادر اسماعیل بالاي کوه صفا رفت که به اطراف مشرف شود، به این امید که شاید در صحرا کسی را ببیند و
سپس به کوه مروه نگریست و گفت خوب است میان این دو کوه آمد و شد کنم تا اگر کودك بمیرد شاهد مرگ او نباشم. و سه یا
چهار بار میان آن دو کوه آمد و شد کرد، در دره میان صفا و مروه چیزي جز ریگ و شن نبود سپس کنار فرزند آمده، او را بر
همان حال دید و بیشتر اندوهگین شد و کنار کوه صفا بازگشت و باز همچنان میان صفا و مروه آمد و شد کرد تا آنکه هفت بار
این فاصله را پیمود.
ابن عباس میگفته است: پیامبر فرمودند: به همین جهت سعی میان صفا و مروه معمول شد و مردم میان آن سعی میکنند. مادر
بازگشت و کودك خویش را به همان حال دید که بر خود میپیچید، ناگاه صدایی شنید، نگریست و کسی را ندید، گفت: صداي
تو را شنیدم، اگر خیري پیش تو هست مرا یاري کن و فریاد رسم باش، در این هنگام جبرئیل علیه السلام براي او آشکار شد، مادر
اسماعیل از پی او به راه افتاد و جبرئیل با پاي خود به محل چاه زمزم کوبید و از همانجا آب بر روي زمین آشکار شد.
ابن عباس افزوده است که پیامبر فرمودند: مادر اسماعیل مقداري خاك و شن بر گرد آن ریخت که مبادا پیش از آن که مشک را
بیاورد و از آب پرکند، آب به زمین فرو شود و نیز فرمودند: اگر مادر اسماعیل چنان نمیکرد چشمه روانی میشد.
«1» . مادر اسماعیل مشک خود را آورد و آب برداشت و آشامید و پستانش پر شیر شد و پسرش را شیر داد
ابراهیم علیه السلام آن گاه که همراه با هاجر به طرف مکه میآمد، جبرئیل نیز او را همراهی میکرد. طبري در این زمینه مینویسد:
خداوند- عزّوجلّ- به ابراهیم وحی کرد که سوي مکه رود، آن هنگام در مکه خانهاي نبود و او هاجر و پسرش را به مکه برد.
ص: 234
وقتی خداي- عزّوجلّ- محل خانه و حدود حرم را به ابراهیم نشان داد، وي بیرون آمد و جبرئیل نیز با او بود، به هر دهکدهاي که
تا به مکه رسیدند که خارستانی بود و مردمی به نام عمالیق در بیرون مکه « برویم » و جبرئیل میگفت « اینجاست » رسیدند میپرسید
جبرئیل ؟« اینجا باید بگذارمشان » : و اطراف آن، به جاي خانه مقر داشتند. یک بلندي سرخرنگ خاکی بود، ابراهیم به جبرئیل گفت
و آنها را به محل حجر جاي داد و در آنجا فرود آورد و به هاجر، مادر اسماعیل، گفت که سایبانی بسازد و گفت « بله » : گفت
آنگاه پیش کسان خود به شام بازگشت و آنها را .« خدایا! من نسل خویش را به درهاي بی کشت، به نزدیک بیتالحرام تو نهادم »
«1» . نزدیک خانه به جا گذاشت
آنگاه که چشمه زمزم جوشید، جبرئیل به هاجر گفت: بر مردم این دیار از تشنگی بیم مدار که این چشمه براي نوشیدن مهمانان
«2» . و محل خانه را نشان داد « زود باشد که پدر این طفل بیاید و براي خدا، خانهاي بسازند » : خداست و نیز گفت
صفحه 128 از 203
ابراهیم علیه السلام با پشت سر نهادن فراز و نشیبهاي بسیار، از طرف خداوند فرمان یافت تا خانه توحید را بنا کند و توحیدیان را
«3» . براي حجگزاري فراخواند وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ
آنگاه جبرئیل از طرف خداوند چگونگی اعمال حج را به ابراهیم علیه السلام آموخت.
محمد بن اسحاق میگوید: چون ابراهیم خلیلالرحمان از ساختن بیتاللَّه الحرام آسوده شد، جبرئیل پیش او آمد و گفت: هفت بار
بر کعبه طواف کن و او همراه اسماعیل هفت دور طواف کرد و در هر دور طواف، آن دو به تمام گوشههاي کعبه دست میکشیدند
و چون طواف پایان یافت هر دو پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز گزاردند، در این هنگام جبرئیل همراه او برخاست و تمام اعمال
«4» ... حج را از سعی میان صفا و مروه، منا، مشعر و عرفات را به او آموخت
ص: 235
و به دنبال هفت مرتبه آمد و شد هاجر بین صفا و «1» . ابن عباس گوید: نخستین کسی که میان صفا و مروه دوید مادر اسماعیل بود
« مروه، سعی سنّت شد
«3» . و اولین بار ابراهیم خلیل همراه با فرزندش اسماعیل این سنّت الهی را انجام دادند
بدنبال ابراهیم، پیامبران دیگر نیز، پس از انجام طواف و خواندن نماز در پشت مقام، به مسعی آمده، سعی صفا و مروه میکردند:
مجاهد گفته است: موسی براي انجام حج به مکه آمده، گرد خانه خدا طواف کرد و سپس هنگامی که مشغول سعی میان صفا و
«4» ... مروه بود از آسمان آواي سروشی را شنید که میگفت: اي بنده من، من همراه توام، و موسی به سجده درافتاد
رفته رفته با سیطره بتپرستی بر حجاز و نفوذ افکار جاهلی در میان مردم، سعی صفا و مروه نیز حالت اصلی خود را از دست داد. در
این باره داستان زیر نقل شده است:
مرد و زنی از « نائله دختر زید » و « اساف پسر یَعْلی » : ابومنذر هشام بن محمد نیز به نقل از ابن عباس ماجرا را اینگونه آورده است »
قبیله جُرْهم بودند که در سرزمین یمن زندگی میکردند، آنان عاشق یکدیگر شده، به قصد حج به مکه آمدند، آن گاه داخل مکه
«5» . شده و آنجا را خالی از مردم یافته، به گناه آلوده شدند و خداوند آنان را مسخ نمود
و نیز ازرقی در کتاب اخبار مکّه آورده است:
آن دو به صورت سنگ مسخ شدند. نام مرد اساف بود و نام زن نائله، آن دو مجسمه را از کعبه بیرون آوردند، یکی را در کوه »
صفا و دیگري را در کوه مروه نهادند و منظور اصلی آن بود که مردم عبرت بگیرند. این دو
ص: 236
مجسمه رفته رفته به صورت دو بت در آمده، مورد پرستش واقع شدند، مردم دوره جاهلی از کنار اساف و نائله که عبور میکردند
به آن دو دست میکشیدند و طواف کننده به کعبه، نخست به بت اساف دست میکشید و چون از طواف فارغ میشد کنار نائله
میآمد و به آن دست میکشید و این کارها همچنان ادامه داشت تا آن که روز فتح مکه پیامبر صلی الله علیه و آله آن دو را با
«1» «. بتهاي دیگر شکست
در صفا و مروه بود. « مُطعم الطَّیر » و « نهیک » بتهاي دیگري به نامهاي
این بتها همچنان بر روي کوه صفا و مروه قرار داشت تا آنگاه که در سال هفتم از هجرت پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله
به مکّه آمدند. امام صادق علیه السلام فرمودهاند: رسول خدا صلی الله علیه و آله به مشرکان فرمود: تا «2» « عمرة القضاء » براي انجام
بتها را از صفا و مروه بردارند و آنان نیز چنین کردند و آن حضرت میان صفا و مروه سعی نمود لیکن پس از آن که طواف
رسولاللَّه صلی الله علیه و آله پایان یافت، مشرکان بار دیگر آنها را بر روي صفا و مروه نصب کردند.
یکی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله که عمل سعی را انجام نداده بود نزد آن حضرت آمده اظهار داشت: قریش بار دیگر
صفحه 129 از 203
بتها را در صفا و مروه نصب کرده و من نیز هنوز سعی را انجام ندادهام، سپس این آیه نازل شد:
«3» . إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوْ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا
بدنبال نزول این آیه و در حالی که بتها را در صفا و مروه نهاده بودند، مسلمانان سعی میکردند تا آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و
«4» . آله حج گزارد و بتها را برداشت
ص: 237
صفا و مروه در قرآن
در سوره بقره آمده است:
«1» . إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ
همانا صفا و مروه از شعائر و نشانههاي خداوند است، پس هرکس حج خانه خدا و یا عمره را انجام دهد، گناهی بر او نیست که بر »
آن دو طواف کند (و سعی صفا و مروه انجام دهد) و هرکس به میل خود نیکی کند بداند خداوند [در برابر آن نیکی] سپاسگزاري
«. داناست
میتوان گفت مفسّران شیعه و سنّی در شأن نزول این آیه اتفاق نظر داشته و آنچه گذشت را دلیل نزول آیه: إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ ...
میدانند.
برخی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله گمان میکردند با وجود بتها بر روي کوه صفا و مروه، موحّ دان باید صحنه را خالی
حفظ نموده، رفته رفته « مسعی » نموده، سعی را ترك کنند لیکن خداوند با فرستادن وحی، به آنان آموخت تا حضور خود را در
زمینه را براي نابودي بت و بتپرستی فراهم سازند. سرانجام نیز چنین شد وگرچه پیامبر صلی الله علیه و آله در سال هفتم هجرت
نتوانست بتها را از روي دو کوه صفا و مروه بردارد، لیکن در فتح مکّه آن بتشکن سترگ، بتها را براي همیشه برداشت و از آن
زمان تاکنون پیروان آیین پاك پیامبر صلی الله علیه و آله در موسم حج سعی صفا و مروه را انجام و نغمه توحید سر میدهند و این
شعار دینی را زنده نگه میدارند.
اهمیت صفا و مروه
به نظر اکثر فقهاي شیعه، سعی رکنی از ارکان حج است، اگر حاجیان عمداً آن را ترك
ص: 238
کنند حج آنان باطل است.
در مناسک حج حضرت امام خمینی قدس سره نیز آمده است: سعی مثل طواف، رکن است و حکم ترك آن از روي عمد یا سهو
و در بحث طواف فرمودهاند: طواف از ارکان عمره [حج] است و کسی که آن را از روي عمد «1» چنان است که در طواف گذشت
«2» . ترك کند تا وقتی که فوت شود وقت آن، عمره او باطل است چه عالم به مسأله باشد و چه جاهل
بیشتر فقهاي اهل سنت نیز، سعی را رکن حج میدانند:
سعی نزد شافعیها رکنی از ارکان حج است و مشهور در مذهب مالکی نیز این چنین است و بسیاري از حنابله نیز بر همین عقیدهاند.
بلکه آن را واجب میدانند و معتقدند اگر کسی تمامی یا بیشتر اشواط سعی را بدون عذر «3» ، لیکن حنفیها سعی را رکن ندانسته
و اگر تعداد کمی از اشواط سعی را ترك «4» ترك نموده به شهر خود مراجعت نماید باید قربانی کند، لیکن حج او صحیح است
کرده، باید براي هر شوط نصف صاع از گندم یا یک صاع از جو و یا خرما را کفاره بدهد، امّا اگر سعی را بخاطر عذري ترك
صفحه 130 از 203
«5» . کند، چیزي بر او نیست
صفا و مروه و اهمیت آن در روایات
مستکبران و زورمندان را رسم بر این است که در روي زمین، متکبرانه گام برداشته، هنگام راه رفتن به دیگران فخرفروشی میکنند.
این کسان هنگام انجام اعمال و مناسک حج آنگاه که به مسعی گام نهاده، گاهی آرام و گاهی نیز هروله کنان فاصله میان صفا و
مروه را طی میکنند، حالت نخوت و غرورشان شکسته شده، در درون احساس حقارت و زبونی میکنند.
ابا بصیر گفته است از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: هیچ قطعه زمینی نزد خداوند از محل سعی دوست داشتنیتر نیست؛
زیرا خداوند هر سلطهگر ستیزهجویی را در آن،
ص: 239
«1» . خوار و ذلیل مینماید
معاویۀ بن عمار نیز گفته است: امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ پرستشگاهی نزد خداوند تبارك و تعالی محبوبتر از مکان سعی
«2» . نیست؛ زیرا که خداوند در این مکان هر ستمکار گردنکشی را حقیر و زبون میکند
آنان که مخلصانه در مسعی قدم میگذارند، بهرههاي معنوي فراوانی نصیبشان خواهد شد. پیامبر صلی الله علیه و آله به مردي از
انصار فرمود: آنگاه که میان صفا و مروه سعی کنی، نزد خداوند پاداش آن که پیاده از شهرش به مکه آمده و نیز پاداش آن کس
«3» . که هفتاد بنده مؤمن را آزاد کرده، خواهی یافت
«4» . امام سجّاد علیه السلام نیز فرمود: ملائکه سعی کنندگان میان صفا و مروه را شفاعت کنند، شفاعتی که مورد قبول قرار میگیرد
به پا داشتن یاد خدا
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: انداختن سنگ به جمرهها و سعی بین صفا و مروه براي بپا داشتن یاد و ذکر خداوند بلند مرتبه،
بر این اساس در مسعی، حجگزاران با شیطان در ستیزند و با برداشتن گامهاي بلند، خویشتن را از ابلیس «5» . تشریع گردیده است
میرهانند.
امام صادق علیه السلام فرمود: آنگاه که ابراهیم سعی مینمود، ابلیس بر او درآمد، جبرئیل ابراهیم را فرمان داد تا تندتر حرکت
«6» . نموده، از ابلیس بگریزد و پس از آن هروله در سعی سنت شد
لیکن متأسفانه این جایگاه رفیع و بلندمرتبه، که براي اقامه یاد خدا ایجاد شده است،
ص: 240
در برخی زمانها توسّط تعدادي از عناصر بیفرهنگ و دور از خدا، با معصیت و نافرمانی حق آلوده میگردید.
در پیشینه تاریخی سعی چنین آمده که برخی اهالی مکه در شب 27 ماه رجب از هر سال، عمره انجام داده، آن را به ابن زبیر نسبت
میدادند و در چنین شبی زنان براي انجام عمره زینت کرده، به خود عطر زده، شب هنگام همراه با مردان در مسعی اجتماع
میکردند، آنگاه آتش زیادي روشن نموده، در پرتو نور آن به پوشیدهرویان و اهل حرم مینگریستند و محرماتی از این قبیل را
«1» . مرتکب میشدند
البته از آنجا که در گذشته مسعی فاقد چراغ بوده، مردها در روز و زنان در شب سعی میکردهاند و این سنت از دوره جاهلی به
«2» . یادگار مانده است؛ زیرا در آن زمان، تمامی قبایل غیر از قبیله حُمْس، مردانشان در روز و زنانشان در شب طواف میکردند
«3» . برخی از پیروان مالک بن انس معتقدند که باید بانوان شبانه سعی کنند زیرا در شب محفوظترند
صفحه 131 از 203
برخی از شافعیها نیز میگویند: مستحب است که زنان در شب و در حال خلوت سعی کنند در مکانی که مردان هروله میکنند
آنان نیز تندتر راه بروند و اگر در روز سعی میکنند جایز است لباس خود را روي صورت کشیده، و یا در پوشش کامل سعی کنند
«4» . و از دو کوه صفا و مروه نیز بالا نروند. لیکن مالکیها معتقدند بالا رفتن آنان از دو کوه صفا و مروه، هنگام خلوت مانع ندارد
اختلاط مرد و زن در طواف و سعی، تا قبل از خالد بن عبداللَّه قسري وجود داشته و
ص: 241
هر چند در یک مورد آمده است که روزي عمر بن خطاب وارد مسجدالحرام شد و به مردي که همراه با زنان مشغول طواف بود،
لیکن در زمان عبدالملک آنگاه که عبداللَّه قَسْري از سوي او والی مکه شد، دستور داد نزد هر رکنی مأمورانی تازیانه «1» . تازیانه زد
«2» . بدست ایستاده، میان مردان و زنان فاصله ایجاد کنند
«3» . مالک بن انس نیز در مدونه گفته است: زنان باید پشت صفوف مردان طواف کنند
صفا و مروه به روایت تاریخ
محلّی که امروزه مسعی در آن قرار گرفته، در صدر اسلام خانههاي برخی از اهالی مکه بود، امّا بر روي دو کوه صفا و مروه
هیچگونه بنا و پلکانی نبوده است تا آن که عبدالصمد بن علی در حکومت ابوجعفر منصور، پلههاي صفا و مروه را ساخت و
نخستین کسی که در صفا و مروه ساختمان کرد و پس از آن با آهک آن را سپید و بندکشی نمود مبارك طبري به روزگار
«4» . حکومت مأمون بود
نافع گفته است: عبداللَّه بن عمر چون از کوه صفا پایین میآمد به طریق معمولی راه میرفت تا به در خانه بنیعباد میرسید از آنجا
تا کوچهاي که از آن به مسجد میروند و میان خانه ابن ابی حسین و خانه دختر قرظه قرار دارد را، کندتر از دویدن و تندتر از راه
رفتن معمولی، حرکت میکرد و پس از آن نیز تا هنگامی که از کوه مروه بالا میرفت عادي راه میرفت.
در زمان مهدي عباسی، مسعی در واقع داخل محوطه امروز مسجدالحرام بود و خانهها و منازل مردم در جایی قرار داشت که امروز
مسعی است، براي رفتن به صفا، از مسجد نخست وارد وادي میشدند و سپس از کوچه تنگی میگذشتند و از میان خانههایی که
در فاصله صفا و وادي بود عبور میکردند، خانه محمد بن عباد بن جعفر در
ص: 242
لبه و کنار مسجد بود و کنار منارهاي که به سوي وادي قرار دارد و شانه مسعی بر آن است، و وادي هم در جاي امروز مسجدالحرام
«1» . بود
و چون کعبه در وسط مسجدالحرام نبود لذا مهدي اقدام به تخریب قسمتهاي اطراف مسجد کرد و در سال 167 خانهها را خریدند و
خراب کردند.
بیشتر خانه ابن عباد بن جعفر عایذي ویران شد ... آنچه در این توسعه به مسجدالحرام افزوده شد از جاي دیوار آن زمان تا دیوار
کنونی نود ذراع است، قبلًا پهناي مسجد از کنار رکن یمانی تا کنار دیوار و خیابانی که پیوسته به دره و صفا بود چهل و نه و نیم
«2» . ذراع بود
«3» . در زمان معتضد، تمامی دره، و مسعی و اطراف مسجد را، خاكبرداري کردند و او براي این کار مال فراوانی اختصاص داد
ابومحمد خزاعی میگوید: چون مسجد و مسعی و دره و راه را در سال 281 در دوره خلافت معتضد آب گرفت، پلکان بیشتري از
آشکار شد و در تمام درهایی که به دره گشوده میشد دوازده پله وجود داشت. «4» آنچه ازرقی نوشته است
از آن زمان تاکنون نیز تحولاتی در بناي مسعی رخ داده است:
صفحه 132 از 203
در سال 802 فرج بن برقوف و در سال 1296 سلطان عبدالحمید دوم پادشاه عثمانی، پلههاي صفا و مروه را مرمت کردند. دو نشانه و
ستون سبز را سودون محمدي در سال 347 مرمت کرد و اطراف آن قندیلهایی براي روشنایی آویخت، خیابان اصلی میان صفا و
مروه سرگشوده بود حسین بن علی در سال 1341 قمري آن را سرپوشیده کرد و چون گرد و خاك حاجیان را آزار داد به روزگار
«. عبدالعزیز در سال 1354 هجري قمري کف آن سنگفرش شد
ص: 243
پیامبر صلی الله علیه و آله در مسعی
از جابر بن عبداللَّه نقل شده است: پیامبر پس از آن که طواف کردند بلافاصله در مقام ابراهیم دو رکعت نماز گزاردند سپس کنار
حجرالأسود آمده، آن را استلام کردند و فرمودند: همانا اکنون نخستکاري را انجام میدهیم که خداوند به شروع آن فرمان داده
است. و وقتی به سوي صفا بیرون شدند، این آیه را تلاوت فرمودند:
«1» .... إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِاللَّهِ
عطاء نیز گفته است: پیامبر از در بنی مخزوم به سوي صفا رفته و به مقداري که بسیار نبود از کوه صفا و مروه بالا رفتند و از آنجا
خانه کعبه دیده میشد و البته در آن زمان این بناي مسجد نبوده است.
نامیده میشد لیکن پس از آن، « بنی عبد بن کعب » دري که رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن وارد مسعی شدند ابتدا به نام در
به علّت آن که میان این قبیله و قبیله بنی عبد شمس جنگ و درگیري رخ داد، آنها به محلّه بنی سهم کوچ کردند و پس از آن به
«2» . در بنی مخزوم معروف شد
فاصله صفا تا مروه
394 متر و عرض 20 متر به شکل زیبایی در دو طبقه ساخته شده که ارتفاع / هم اکنون مسعی بصورت سالن سرپوشیدهاي به طول 5
است، روي پشت بام آن نیز دیوارهاي گذاشتهاند و برخی از اهل سنت آنجا سعی « 9 متر » و ارتفاع طبقه دوم « 12 متر » طبقه اوّل
میکنند. در میانه مسعی نیز دو راه باریک ساختهاند که هر یک با دیواره کوتاهی از یکدیگر جدا شده، که افراد معذور روي چرخ
نشسته و در داخل آن که یکی به طرف صفا و دیگري بطرف مروه است آنها را حرکت داده، سعی کنند.
مسعی حدود 16 در دارد که تمامی آنها در سمت شرقی مسجدالحرام قرار
ص: 244
گرفته است.
علاوه بر پلههاي عادي، پلههاي برقی نیز گذاشتهاند که به وسیله آن، حجاج به طبقه فوقانی منتقل میشوند. در طبقه دوّم نیز حجاج
میتوانند از دو دري که به بیرون حرم راه دارد، خارج شوند.
احداث گردیده که آب را به « 4 متر /6» و ارتفاع « 5 متر » براي پیشگیري از خطرات احتمالی سیل، در زیر مسعی، کانالی به عرض
«1» . سمت بیرون هدایت نموده، مانع ایجاد خرابی در مسعی میشود
ص: 245
درس پنجاه و دوم: زمزم
سرآغاز پیدایش زمزم
صفحه 133 از 203
هرچند از تواتر روایات کعبه و زمزم، میتوان به یقین رسید که چشمه زمزم از دوران حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام
پدیدار گشته و این مطلب، صرفنظر از جزئیات آن، مورد تایید همه مورّخان و راویان است، لیکن با اینحال بهعنوان یک دیدگاه،
میتوان ازگفتار کسانی یاد کرد که پیشینه زمزم را به عهد آدم رساندهاند و پیدایش آن را با نهاده شدن سنگ نخستین کعبه
بهوسیله وي، همزمان دانسته و در پارهاي اشعار از آن سخن گفتهاند.
پدر حضرت خدیجه علیها السلام) خطاب به عبدالمطّلب میگوید: ) « خویلد بن اسد بن عبدالعزّي »
أقول و ما قولی علیک بسبّۀ ألیک بْن سلمی أنت حاضر زمزم
«1» حفیرة إبراهیم یوم بن هاجر و رکضۀ جبریل علی عهد آدم
ص: 246
میگویم، و گفته من براي تو ناروا و نابسزا نیست، دریاب سخن مرا اي فرزند سلمی (عبدالمطّلب). تویی حفرکننده زمزم. »
«. چاه ابراهیم در روزگار پسر هاجر، و اثر ضربت جبرئیل در عهد آدم علیه السلام
گفتنی است که بهجز شعرخویلد، روایت یا شعر یا نوشته تاریخی دیگري در اینباره بهنظر نرسید و چنانکه اشاره شد، بیشتر و بلکه
تمام مورّخان و اهل حدیث، پیدایش زمزم را به عهد ابراهیم علیه السلام مربوط دانسته و اسناد روایی، در این خصوص، وحدتِ نظر
دارند، هرچند در جزئیات آن اختلافهاي جزئی مشاهده میشود؛ مثلًا برخی جوشش آب از زمزم را به سودن پاشنه پاي اسماعیل
بر زمین نسبت دادهاند و گروهی گفتهاند که ساییدن پاي جبرئیل یا دست و یا شهپر او که در صورت انسانی ظاهر شده است، باعث
بهوجود آمدن آب شده است.
که ایندو گفته اخیر «2» یا ابراهیم آن را حفاري نمود «1» نظریه سوّمی نیز هست که معتقد است اسماعیل آن را با کلنگ حفر کرد
و مفاد آن، با سودن پاي اسماعیل یا جبرائیل و جوشیدن آب زمزم منافاتی ندارد. چه، طبیعی است که اگر بخواهند چشمهاي را
بهصورت چاه درآورند باید آنرا حفر کنند تا به سرچشمه اصلی برسند و آب بیشتري فراهم آید و ماندگار شود. بنابراین، جاي
تردیدي نیست که سرآغاز پیدایش چشمه یک اتفاق غیرعادي و تحت امر الهی بوده و بهصورت چاه درآمدنش بهدست بشر و با
حفاري او انجام شده است.
زمزم پدیدهاي تاریخساز
پیش از پرداختن به جزئیات مورد اختلاف، شایسته و سزاست ماجرایی را که به پدیدار شدن زمزم انجامید و قلّه باشکوهی است در
تأسیس کعبه و حج و تاریخ مکه و
ص: 247
حرم و نکات زیبایی را دربر دارد، به استناد روایات و تاریخ از نظر بگذرانیم و سپس به تحلیل جزئیات آن بپردازیم.
درخصوص هجرت ابراهیم از شام به حجاز و آوردن همسر و فرزندش (هاجر و اسماعیل)، روایات فریقین تقریباً همسان است و همه
بیانگر یک حادثه مهم تاریخی میباشد؛ رویدادي که سرآغاز تحوّلی بزرگ در تاریخ بشر و رسالتهاي الهی و بناي کعبه و شهر
مکه و تشریع حج و استمرار آن تا قیام قیامت گردید و آن واقعیت تاریخی همچنان در مناسک و شعائر حج منظور گشت تا جاودانه
شود و از خاطرهها محو نگردد و بهعنوان فصلی درخشان از تاریخ موحّدان بیادگار بماند و درسآموز انسانها باشد.
یکی از این شعائر زمزم است که آب و آبادانی را به سرزمین مکه و دیار پیامبران آورد.
آن هم نه یک آب معمولی، بل چشمهاي که به امر الهی و مباشرت « وَجَعَلْنا مِنَ الماء کُلّ شَیءٍ حَیّ » ؛ چه، حیات هرچیز به آب است
جبرئیل جوشید و با دستاندرکاري ابراهیم و اسماعیل و پاسداري هاجر استمرار یافت تا سرچشمه بقاي کعبه و حج و رویش نسل
صفحه 134 از 203
مبارك و شکوفایی شجره پاك نبوت در امّالقراي توحید باشد و با جاري بودنش در عصرها و براي نسلها، آن چشمه آب حیات
معنوي را تفسیر کند و آن اعجاز بزرگ را گواه صدق گردد.
باري، ماجراي آن هجرتِ تاریخی و تنهایی آن مادر و کودك در آن سرزمین سوزان و خاموش و در میان کوههاي سیاه و سوخته
را، روایات اسلامی به تصویر کشیده است:
محدّث گرانقدر، علی بن ابراهیم، از پدرش ابراهیم بن هاشم و او از نضر بن سوید و او از هاشم بن سالم از امام صادق علیه السلام
آورده است:
ابراهیم در بادیه شام سکونت داشت همینکه هاجر اسماعیل را متولد ساخت، ساره سخت اندوهگین شد و چون فرزندي نداشت »
بهخاطر حضورِ هاجر، ابراهیم را میآزرد، ابراهیم از این ماجرا به پروردگار بزرگ شکایت کرد، خداوند به او وحی کرد که داستانِ
زن به دنده کج ماند که اگر او را بهحال خود واگذاري از آن بهره بري و اگر بخواهی آن را راست کنی خواهد شکست. (و بدین
ترتیب وي را به سازگاري با ساره توصیه فرمود). آنگاه ابراهیم را مأمور ساخت که اسماعیل و مادرش را از آن سرزمین خارج
سازد.
ص: 248
ابراهیم گفت: پروردگارا! آنها را به کجا برم؟ فرمود: به حرم من، مرکز امن من و نخستین مکانی که از زمین آفریدم؛ یعنی مکه.
را فرود آورد تا هاجر و اسماعیل و ابراهیم علیهم السلام را حمل کند. و ابراهیم هرگاه « بُراق » آنگاه خداوند جبرئیل را فرمان داد که
از منطقهاي سرسبز که درخت و نخلستان و زراعتی داشت، میگذشت، میگفت: جبرئیل! آیا اینجاست آن مکان امن؟ و جبرئیل
پاسخ میداد: نه، و راه را ادامه دادند تا به مکه رسیدند و در محل خانه کعبه فرود آمدند.
ابراهیم با ساره عهد کرده بود که از مرکب پیاده نشود و هرچه زودتر نزد او برگردد.
همینکه فرود آمدند، در آنجا درختی بود که هاجر چادر خود را بر آن درخت افکند و با کودك خویش در سایه آن قرار گرفتند.
ابراهیم چون آنان را نهاد و خواست برگردد هاجر گفت: ابراهیم! ما را در جایی که انیس و مونسی وجود ندارد و از آب و «1»
علف اثري نیست میگذاري و میروي؟! و ابراهیم پاسخ داد: خدایی که مرا فرمان داده شما را در این مکان بگذارم، همو شما را
کوهی در ذيطوي- رسید روي بهسوي آنان کرد و گفت: -« کداء » کفایت است. این بگفت و راهی شد و چون به محلی بهنام
رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ
«2» . الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ
بارخدایا! من از ذریه خود کسانی را در وادي بیآب و علف اسکان دادم تا نماز را بپا دارند، پس دلهایی را از مردم بهسوي آنان »
«. متمایل گردان و از میوهها روزي ده، باشد که سپاسگزاري کنند
این بگفت و رفت و هاجر بماند با کودك شیرخوار و آن سرزمین سوزان! (و بنا به برخی روایات، ابراهیم در میان اشک و آه منطقه
«3» .( را ترك گفت
ص: 249
همینکه آفتاب برآمد، اسماعیل تشنه شد و طلب آب کرد، هاجر برخاست و رهسپار آن وادي شد که محل سعی بود (در میان صفا
و مروه) و آنجا ایستاد و ندا داد: آیا در این وادي انیس و مونسی یافت میشود؟ (هل بالوادي من انیس). و در حالیکه دیگر
اسماعیل را نمیدید، بالاي کوه صفا رفت و از آنجا به وادي نگریست و سرابی نظرش را به خود جلب کرد. پنداشت آب است، باز
به درون وادي شتافت و به سعی پرداخت و چون به مروه رسید و دیگر اسماعیل را نمیدید، بار دیگر سرابی در ناحیه صفا درخشید.
به وادي فرود آمد و در پی آب روان شد، باز هم اسماعیل از نظرش غایب شد. برگشت تا به صفا رسید و با نگرانی چشم به جانب
صفحه 135 از 203
اسماعیل دوخت و این حرکت را هفت مرتبه تکرار کرد و چون به شوط هفتم رسید و در حالیکه بر مروه بود، به اسماعیل
نگریست، در حالیکه آب از زیر پایش جوشیده بود! برگشت و اطراف آن آب را که جریان داشت با رمل مسدود کرد و از اینرو
«1» . زمزم نامیده شد
که یکی از قبائل یمنی بودند و در حوالی « جُرْهُم » در این روایت، سپس به تحوّل منطقه مکه با پیدایش آب زمزم و مهاجرت قبیله
مکه بسر میبردند اشاره کرده و میفرماید:
آن روز قبیله جُرْهُمْ در ذيالمجاز (یکی از بازارهاي معروف مکه) و عرفات فرود آمده بودند، همینکه آب زمزم در مکه پدیدار »
شد و پرندگان و حیوانات وحشی صحرا به آنجا رو آوردند، جرهم که حرکت وحش و طیر را به آن دیار دیدند، آنها را رهگیري
کردند و به آب رسیدند و در آنجا یک زن و یک کودك را دیدند که در زیر درختی منزل گزیدهاند و براي آنها چشمه آبی
پدیدار شده است!
آنها از هاجر پرسیدند: تو کیستی؟ و با این کودك در اینجا چه میکنی؟
فرزند ابراهیم خلیلالرحمانم و این کودك فرزند اوست. خداوند وي را فرمان داد که ما را در « اسماعیل » هاجر پاسخ داد: من مادر
اینجا سکنی دهد.
ص: 250
گفتند: آیا اجازه میدهید ما در نزدیکی شما باشیم؟
گفت: تا ابراهیم بیاید.
هاجر گفت: اي خلیل خدا، در اینجا قومی از جُرْهُماند، میخواهند در نزدیکی «1» . روز سوم فرا رسید و ابراهیم به دیدار آنها آمد
ما منزل گزینند آیا به آنها اجازه میدهی؟ ابراهیم پاسخ داد: آري. آنگاه هاجر به آنها اجازه فرود آمدن داد. آمدند و خیمهها سرپا
کردند و هاجر و اسماعیل با آنان آشنا شدند و انس گرفتند. بار دیگر که ابراهیم به دیدنشان آمد، حضور مردم زیادي را دید و
بسیار خرسند شد.
اسماعیل کمکم بزرگ شد، جرهمیان هرکدام یک یا دو گوسفند به اسماعیل هدیه کردند و هاجر و اسماعیل زندگی خود را با
آنها گذرانیدند.
اسماعیل به حدّ بلوغ و جوانی رسید و خداوند ابراهیم را فرمود که خانه کعبه رابنا کند. عرضه داشت: خدایا! در کدامین نقطه؟
فرمود: همانجا که قبهاي براي آدم فرود آمد و حرم را روشن ساخت و این خانه همچنان سرپا بود تا توفان نوح رخ داد و زمین در
آب غرق گردید. خداوند آن قبه را بالا برد و دنیا غرق شد مگر مکه، از اینرو، آن را بیت عتیق گفتند؛ زیرا از غرق شدن در آب
رهایی یافته بود. و چون خداوند ابراهیم را مأمور بناي کعبه نمود، او نمیدانست کجا آن را بنا کند. خداوند جبرئیل را فرستاد تا
جاي خانه را با خطی مشخص کند و پایههاي آن را از بهشت نازل کرد و آن سنگی که خدا از بهشت فرستاد (حجرالأسود) از برف
«2» .«... سفیدتر بود و همین که دست کافران به آن رسید سیاه شد
صدوق رحمه الله در عللالشرایع، با اسناد خود از معاویۀ بن عمار و او از قول امام صادق علیه السلام با عباراتی کوتاهتر آورده است.
ص: 251
از قول امام کاظم علیه السلام داستان را بهصورت خلاصهتر نقل کرده اما کلماتی نیز آورده که در «1» و نیز عیاشی در تفسیر خود
روایات پیشین نبود، در هرحال محتوا یکی است.
در منابع اهل سنت نیز داستان هجرت ابراهیم و خاندانش با همین مضمون و در برخی موارد اندك تفاوت درج افتاده است.
از قول ابنعباس، چنین مینویسد: « اخبار مکه » تاریخنگار معروف قدیمیِ مکه، ازرقی، در کتاب خود
صفحه 136 از 203
هنگامی که میان مادر اسماعیل و ساره، همسران ابراهیم، کدورت پیش آمد، ابراهیم علیه السلام، مادر اسماعیل را با فرزندش که
کودکی شیرخوار بود به مکه آورد. هاجر مشک کوچکی با مقداري آب همراه داشت که از آن مینوشیدند و بر بدن اسماعیل
میپاشید و توشه دیگري نداشت.
سعید بن جبیر از ابن عباس نقل کرده که گفت: آنها را در کنار درختی که روي زمزم و قسمت بالاي مسجد قرار داشت آورد و در
آنجا منزل داد و بر مرکب سوار شد که آنان را ترك گوید. مادر اسماعیل بهدنبال ابراهیم دوید و گفت: ما را به که میسپاري؟
ابراهیم گفت: بهخداي بزرگ. هاجر گفت: به رضاي خدا تن میدهم. این بگفت و برگشت و کودك را در آغوش گرفت و زیر
آن درخت آمد و نشست و اسماعیل را در کنار خود نهاد و آن مشک را به درخت آویخت و از آن مینوشید و بر بدن کودك
میپاشید تا آب مشک تمام شد. کودك تشنه و گرسنه و بیتاب گشت و به خود میپیچید و مادر نظاره میکرد و راه چاره
نداشت. پنداشت در حال جان دادن است. با خود گفت: از بچه دور شوم تا شاهد جان دادن او نباشم! به صفا رفت و در نقطهاي
ایستاد که کودك را زیرنظر داشته باشد و جستجو کند که آیا در آن وادي کسی را میبیند. به مروه نگریست و گفت: میان این
دوکوه رفت و آمد کنم تا کودك جان به جانآفرین تسلیم کند و من حالت او را نبینم.
ابنعباس گوید: سه یا چهار مرتبه این مسافت را پیمود و در دل آن وادي جز رمل نبود آنگاه نزد کودك آمد و او را در تب و تاب
دید. با اندوه فراوان به صفا برگشت و
ص: 252
همچنان مسافت میان صفا و مروه را تا هفت مرتبه پیمود. ابن عباس از قول پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که به همین خاطر
مردم میان صفا و مروه طواف میکنند.
بالاخره هاجر نزد اسماعیل آمد و دید همچنان بیقرار است. در اینحال صدایی شنید اما کسی را نمیدید. هاجر گفت: صدایت را
شنیدم، اگر میتوانی به فریاد من برس.
در این هنگام جبرئیل ظاهر شد و هاجر همراه او حرکت کرد تا اینکه پاي خود را به محل چاه کوبید و بهدنبال آن آب زمزم بیرون
زد.
ابنعباس از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده است که مادر اسماعیل اطراف آن آب را با خاك بهصورت حوضچهاي
«1» .« درآورد تا آب تمام نشود و مشک را آورد و پر از آب کرد و نوشید و به کودك نوشانید و بر بدن او پاشید
مورخ معروف فاکهی نیز از سعید بن جبیر، از ابن عباس در ادامه حدیث پیشین، از رسول خدا صلی الله علیه و آله اضافه نموده است
که آن فرشته به هاجر گفت:
«2» .« تخافی علی أهل هذاالوادي ظمأ فإنّها عین یشرب بها ضیفان اللَّه »
«. بر ساکنان این وادي، از تشنگی بیمناك نباش، چه این چشمهاي است که میهمانان خدا از آنخواهند نوشید »
داستان این هجرت تاریخساز، افزون بر منابع متعدد اسلامی، در کتب پیشین نیز آمده است.
خود داستان هجرت « سعدالسعود » بنابه نقل علامه مجلسی رحمه الله، مرحوم سید ابن طاووس از علماي بزرگ امامیه در کتاب
خاندان ابراهیم (هاجر و اسماعیل) را از ترجمه تورات، سفر نهم و دهم نقل کرده که البته در محتوا با منابع اسلامی تفاوتهایی
خلاصه داستان « البدأ و التاریخ » از علماي عامه نیز در کتاب « مطهر بن طاهر مقدسی » و نیز «3» . دارد
ص: 253
«1» . را از تورات آورده است
سرگذشت هاجر و اسماعیل
صفحه 137 از 203
چنانکه در روایات پیشین ملاحظه کردیم هاجر و اسماعیل براي همیشه در حرم امن خدا و جوار بیت عتیق و چشمه زمزم منزل
گرفتند و قبیله جُرهُم به آنها پیوستند و هاجر و اسماعیل از تنهایی رهایی یافتند و هسته اولیه جامعه مکه بدینگونه تشکیل شد.
اسماعیل گوسفندداري میکرد و تیراندازي را در میان قبیله جُرهُم آموخت. او به زبان عربی، که زبان جرهمیان بود، سخن
«2» . میگفت. جرهم تعدادي گوسفند براي او آوردند و این سرمایه اولیه وي شد
مورخان گویند: پس از آنکه هاجر و کودکش در جوار کعبه و زمزم اسکان داده شدند، ابراهیم با علاقه شدیدي که نسبت به آنها
داشت و بهخصوص تنها فرزندش اسماعیل، همهروزه به دیدار آنها میآمد و به قولی هر هفته یکبار و بنا به قول دیگر هرماه یکبار.
«3» . و پیمودن مسافت شام تا مکه بهوسیله براق بود که خداوند در اختیار ابراهیم مینهاد
خانه و آرامگاه هاجر و اسماعیل
پس از چندي و پیش از آنکه اسماعیل ازدواج کند، هاجر آن بانوي صالح و صابر وفات یافت. اسماعیل مادر گرامیاش را در خانه
نامور شد، به خاك سپرد. « حجر اسماعیل » در محلی در جوار کعبه که بعداً به «4» ، خود
در روایتی از قول امام صادق علیه السلام آمده است:
ص: 254
«1» .« انَّ إسماعیل دفن امَّه فی الحِجْر وَ جَعَلَهُ علیا و جعل علیها حائطاً لئلّا یوطأ قبرها »
«. اسماعیل مادرش را در حِجْر به خاك سپرد و روي قبر مادرش را بالا آورد و در اطراف آن دیواري بنا کرد تا قبرش پایمال نشود »
ازرقی نیز در اخبار مکه از ابن جریح نقل کرده: پیش از آنکه ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه را سرپا کنند، هاجر درگذشت و در
«2» .( حجر بهخاك سپرده شد؛ (فماتت امّ اسماعیل قبل أن یرفعه ابراهیم و اسماعیل و دفنت فی موضع الحِجْر
واز اینجا استفاده میشود که راه رفتن روي قبور که در فقه ما کراهت دارد، آن روز نیز ناپسند بوده که این نشانه احترام به صاحب
قبر است و شاید با همین فلسفه و حکمتهاي دیگري است که هم اکنون طواف نیز باید از پشت دیوار حجر اسماعیل باشد و از
داخل آن صحیح نیست.
به علاوه همانگونه که از روایات دیگر استفاده میشود قبر جناب اسماعیل علیه السلام وگروهی از پیامبران دیگر در حجر اسماعیل
است.
مفضّل از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود:
«3» « الحجر بَیت إسماعیل وفیه قبر هاجر وقبر إسماعیل علیه السلام »
«. حجر خانه اسماعیل است و در آنجا قبر هاجر و قبر اسماعیل علیه السلام قرار دارد »
معاویۀ بن عمّار نیز میگوید از امام صادق پرسیدم: آیا حجر جزو خانه کعبه است یا بخشی از کعبه در آن قرار دارد؟ فرمود: نه،
حتّی به قدر یک سر ناخن، ولی اسماعیل مادرش را در آن دفن کرد و براي اینکه پایمال نشود آن را با حصاري از سنگکاري
ص: 255
«1» .( محصور نمود و در آنجا قبور پیامبران است؛ (... ولکنّ إسماعیل دفن أمّه فیه فکرِهَ أن توطأ فحجّر علیه حجراً وفیه قبور الأنبیاء
بدین ترتیب خداوند بانیان «2» «. در حجر دختران اسماعیل مدفونند » : و نیز در روایت دیگر از اما صادق علیه السلام آمده است که
کعبه و ساکنان نخستین دیار مکّه و یادگاران زمزم و صفا و مروه را در حرم امن و دامن مهر خویش و همسایگی خانه خود منزل
این پاسداران « جار اللَّه » داد و طواف را از پشت حصار حجر؛ یعنی خانه و کاشانه و مأمن آنان مقرّر داشت تا براي همیشه حریم
صفحه 138 از 203
اوّلیه بیت و حرم در پناه کعبه و بیت اللَّه محفوظ بمانند؛ زیرا حفظ قبور و آثار صالحان و اولیا و انبیا به معناي حفظ فرهنگ و آیین
آنهاست و احترام به مسکن و مدفن ایشان، احترام به مکتبشان است و الگوهاي فضیلت و تقوا نباید از میان بروند. چه، آرامگاهشان
نمادي است از بقاي فکر و ایده و آرمان آنها که در اینجا همان کلمه طیّبه توحید و اخلاص و ایثار و فداکاري براي خدا و رضا و
تسلیم در برابر تقدیر اوست که چشمه آب حیات به معناي واقعی همین است و بس؛ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ.
(36 (نور 6
نگاهی به سرگذشت اسماعیل علیه السلام
بنا به گفته مورّخان، تولّد اسماعیل در سال 1910 قبل از میلاد مسیح و 2572 سال قبل از میلاد خجسته حضرت محمّد صلی الله علیه
و در آنجا «4» اسماعیل شیر خواره بود و به قول بعضی دو ساله بود که همراه مادرش هاجر به جوار کعبه آمد «3» . و آله بوده است
« عماده » یا « زعله » نشو و نما یافت تا اینکه در خدمت پدرش ابراهیم خانه کعبه را بنا کردند و پس از مرگ مادرش بازنی به نام
ازدواج کرد و پس از مدّتی او را طلاق داد و از او فرزندي نداشت.
را به زنی گرفت که از او فرزندانی پیدا کرد و « حارث بن مضاض » دختر « سیده » آنگاه
ص: 256
ثمره این ازدواج دوازده پسر بود.
و قبایل یمن مأمور « جرهم » و « عمالقه » اسماعیل تصدّي امر حرم را به عهده داشت و خداوند او را به پیامبري برگزید و براي هدایت
«1» . ساخت تا آنان را از پرستش بتها بر حذر دارد که گروهی ایمان آوردند و بیشتر آنها کفر ورزیدند
جناب اسماعیل علیه السلام به قولی در سنّ یکصد و سی و هفت سالگی و به سخن دیگر یکصد و بیست سالگی بدرود حیات
«2» . گفت و در حجر اسماعیل مدفون گردید
اسماعیل دوازده پسر داشت و صد و سی و هفت ساله بود که چشم از جهان بست و تدبیر امر » : مسعودي در اخبار الزمان مینویسد
واوصی الی ابنه عدنان بأمر البیت، فدبّر أمر » . کعبه را به پسرش عدنان وصیّت کرد و عدنان به تولیت کعبه و تدبیر امور آن پرداخت
«3» .« البیت
بنیانگذاران امّالقري
هاجر و اسماعیل، این مادر و فرزند، که در سایه قیمومیّت شیخ الانبیاء، حضرت خلیلاللَّه علیه السلام پذیراي آن آزمایش تاریخی
شدند و اجرا کننده آن طرح الهی در تأسیس أمّالقراي توحید و بناي کعبه معظّمه و دعوت حج بودند در کنار خانه کعبه معتکف
شدند و مأوي گزیدند تا شاهد حضور میلیونها انسان موحّد در مطاف عاشقان کوي حق باشند و زائران بیت عتیق همه جا از طواف
و کعبه و حجر اسماعیل و زمزم و صفا و مروه تا عرفات و منا، به ویژه قربانگاه اسماعیل از آنها یاد کنند و خاطره پر رمز و راز آنها
را زنده نگهدارند. و شگفت داستانی است حج که سراسر آن ترسیم ایمان و صبر و جهاد و یادواره، فداکاري خاندان ابراهیم است؛
خاندانی که آمدند در سرزمین مکّه بمانند تا خیمه
ص: 257
توحید را سرپا کنند و زمینه ظهور حضرت ختمی مرتبت محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه و آله را فراهم آورند و خاتم الانبیاء نیز که
و صورت تکامل یافته آن میباشد در احیاي همان خطوطِ ترسیم شده، به وسیله ابراهیم «1» آیینش بر ملّت حنیف ابراهیم بنیان شده
خلیل علیه السلام حج را روح و شکوهی دیگر بخشید و به دور از آلودگیهاي شرك جاهلی، قوانین و فقه حج را تعلیم داد،
صفحه 139 از 203
چنانکه حضرتش در حجّ ۀالوداع، آداب و سنن این فریضه الهی را در عمل به مردم آموختند و از همین جا میتوان به راز زمزم
پیبرد که در ژرفاي این چاه شگفت انگیز، چشمه سار دیگري روییده که زلال خوشگوارش جانها را طراوت و حیات بخشد و این
چشمهسار، کوثري است که هرگز نخشکد و تا قیامت همپاي زمزم جاودانه بماند و قلوب انسانها را از ثمرات معنوي سیراب کند.
اشاره رمزگونه به وارثان اسماعیل
آورده که خالی از لطف و زیبایی نیست و آن جمله این است: « سهیلی » سخنی را از « تاریخ عمارة مسجد الحرام » نویسنده کتاب
قال السهیلی: کانت زمزم سقیا إسماعیل بْن إبراهیم، فجرّهاله روح القدس بعقبه وفی ذلک إشارة إلی أنّها لعقب إسماعیل ووارثه »
«2» « وهو محمّد صلی الله علیه و آله وأمّته
سهیلی گوید: زمزم آب نوشیدنی بود که روح القدس جبرائیل، با پاشنه پاي خود براي اسماعیل فرزند ابراهیم جاري ساخت و واژه »
میتواند اشاره به این نکته باشد که زمزم براي اعقاب اسماعیل است که عبارتند از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و امّت « بعقبه »
«. او
چنانکه خواهیم دید، بیشتر روایات فریقین، اینگونه بیان میکند که جبرئیل به صورت انسانی در آمد و با پاشنه پاي خود زمین را
شکافت و آب زمزم جوشید و برخی
ص: 258
و در هر حال برداشت سهیلی و اشاره رمزگونهاي که بدان «1» روایات از شیعه و سنّی، از پاشنه پاي اسماعیل سخن میگوید
پرداخته، در هر دو صورت میتواند صدق کند و خدا داناتر است.
ثمرات القلوب
در دعاي حضرت خلیل الرحمان است که چون هاجر و اسماعیل علیه السلام را در آن وادي غربت و خشگ و سوزان نهاد و
برگشت، با خداي خود گفت:
«2» ؛... رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ ... وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ
«... بارخدایا! آنان را از میوهها روزي ده »
آنچه ابراهیم براي آن دعا کرد، در حقیقت ثمره و « هو ثمرات القلوب » : از امام صادق علیه السلام آورده است که فرمود « عوالی »
«3» . میوه قلبها بود
و نیز در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از امام ششم علیه السلام نقل کرده که فرمود:
«4» .« یعنی من ثمرات القلوب، أي حبّبهم إلی النّاس لیأتوا إلیهم ویعودوا »
«. از میوه دلها، بدین معنا است که محبّت آنها را در دل مردم قرار ده تا با آنان رفت و آمد داشته باشند »
افزون بر اینها، در بخشی از آیه پیشگفته نیز آمده است:
... فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ ...
«. دلهایی را از مردم به سوي آنها متمایل گردان و از ثمرات روزي ده »
از مجموع آنچه در این آیه و روایات آمده است، میتوان دریافت که خواسته اولیه
ص: 259
حضرت ابراهیم توجّه دلها و محبّت قلبها نسبت به خاندان و دودمان خود بود که این محبّت از ثمرات ظاهریه- که منافاتی با آن
صفحه 140 از 203
تفسیر هم ندارد- برتر و بالاتر است.
نکته بسیار زیباي سخن امام صادق علیه السلام این است که محبّت و عشق را ثمره قلوب بر شمرده. چه، دل به عنوان کانون احساس
هل الدین » : و چشمهسار محبّت است. مگر نه این است که حقیقت دین نیز به محبّت تفسیر شده و امام صادق علیه السلام میفرماید
محبّت به آنچه پاکی و حقیقت و در جهت خداوند است و بغض و ،«؟ آیا دین چیزي جز حبّ و بغض است » ؛« الا الحبّ والبغض
تنفّر از آنچه در جهت رذیلت و نا پاکی و باطل با همه چهرههاي آن میباشد. این محبّت است که مرزهاي زمانی و مکانی را در
مینوردد و فاصلهها را از میان برمیدارد و دیوارهایی را که نور عالمتاب جهان هستی را تکه تکه کرده و میان دلها جدایی افکنده
فرو میریزد و چون دیوار از میان آنها برگیري همه یکی میشوند و جلوهاي از آن احد سرمدي و همه تجلّی نور واحد میگردند و
آن همه تبعیضها و فاصلهها، دیوارهایی است که انسانها با انگیزههاي نفسانی ساخته و پرداخته و خشونت و عداوت را باعث
شدهاند. و اینک جرعه نوشان زمزم و سالکان کوي عشق که همه در فضاي حج بیرنگ و بدون نام و نشان برگرد کعبه توحید
گرد میآیند از یکسو گرایش قلبی خویش را با خاندان ابراهیم و وارثان او و ختم رسولان و اهلبیت مطهّر او پیوند میزنند و از
زمزم وِلا جام محبّت مینوشند و از بتهاي صامت و متحرك و شرك خفی و جلی رخ برمیتابند و برائت میجویند و از سوي
دگر با همسفران کوي یار و تلبیهگویان دعوت دوست همدم و همراه میشوند و قلوب خود را به یکدیگر پیوند میزنند و همه یک
میگویند و اگر حج با چنین ثمره و میوه قلبی « لا» ندا میشوند و لبیک گویان بانگ توحید میسرایند و به مظاهر شرك و مشرکان
همراه نباشد قالبی میشود بیروح و شجرهاي بیثمر و در چنین حالتی نوشیدن زمزم نیز نقش حیاتی ندارد. بنابراین دلها را با زمزم
محبّت باید بارور ساخت و با زمزمه عشق و ایثار رونق بخشید تا دوستی و محبّت برویانند و این همان حج ابراهیمی است که براي
آن در نیایش خود دعا کرده و به سوي آن دعوت نموده است.
باري زمزم نماد جوشش فیض ازلی است در کویر انقطاع و حبّ خدا که در
ص: 260
آبشخور آن نهال دلهاي عاشقان و مؤمنان به ثمر مینشیند؛ همانگونه که براي هاجر ثمر آفرید، آنگاه که آخرین جرعه آبی که
همراه داشت تمام شد و شیر در سینهاش خشکید و کودك شیر خوارش از تشنگی به خود میپیچید و میگریست و آن مادر در
جستجوي آب آسیمهسر به اینسو و آنسو میدوید و آبی نمییافت و جرقه عشق حق از کانون قلبش همچنان سرمیکشید و در این
حال بود که برق زمزم درخشید و دِل پر التهابش را آرامش داد؛ آرامشی که هنوز در فضاي کعبه و حجر اسماعیل به مشام جان
میرسد. آري اینگونه باید حجگزار به طواف آید؛ دیده را زمزم کند و دل را مقام خلیل سازد.
طواف کعبه عشق از کسی درست آید که دیده زمزم او گشت و دل مقام خلیل
چگونگی جوشش زمزم
چنانچه پیشتر گفتیم، تواتر روایات و تواریخ بر آن است که جوشش زمزم هنگامی آغاز شد که هاجر و اسماعیل غریب و تشنهکام
در آن وادي سوزان در انتظار امداد غیبی بودند که ناگاه با یک اتّفاق خارق عادت و به شیوهاي اعجاز گونه، برق زمزم درخشیدن
گرفت و سرزمین مکّه با فوران آن رو به آبادانی رفت. امّا اینکه پیدایش زمزم با چه شیوه و چه عاملی رخ داد، این مطلب مورد
اختلاف است. برخی آن را به شهپر جبرئیل یا پاشنه پاي او یا سرانگشت او نسبت دادهاند که به صورت انسانی در آمد و چنین
مأموریتی را انجام داد و آب زمزم را جاري ساخت.
برخی دیگر آن را با اثر پاي اسماعیل به عنوان یک کرامت و اعجاز مرتبط دانسته و گفتهاند: این هنگامی بود که کودك از تشنگی
و بیقراري پاشنه پاهایش را بر زمین میسایید که ناگاه آب از زمین جوشید. روایات فریقین نیز در این باب مختلف است؛ چنانکه
صفحه 141 از 203
مورّخان نیز در این خصوص به گونههاي متفاوت سخن گفتهاند. گروه سوّمی از مورّخان نیز به شیوه احتیاطآمیز از جوشش آب و
پیدایش زمزم به اراده خداوند سخن گفتهاند و متعرض چگونگی آن نشدهاند.
مسعودي در کتاب اخبار الزمان این رویه و شیوه را پیموده و مینویسد:
ص: 261
«1» .«.. وامّا إسماعیل فقطعن الحرم ونبع له زمزم بأمر اللَّه تعالی »
روایات و دیدگاهها
روایات و اقوال مورّخان در مرحله نخست دو دسته است:
-1 آن دسته که جوشش زمزم را به جبرئیل نسبت دادهاند.
-2 دستهاي که آن را به اسماعیل منتسب دانستهاند.
در جزئیات هر یک از این دو دسته نیز اختلاف نظر وجود دارد:
در چگونگی جوشش زمز با اشاره به اختلاف نظرها در این خصوص مینویسد: «2» مطهّر بن طاهر مقدسی
همینکه هاجربه سوياسماعیل شتافت، او را دید که با دست خود با آب بازي میکند در حالی که آب از زیر گونه او »
جوشیدهاست و برخی گفتهاند آب از زیر پاشنه پاي او جوشیده است و برخی برآنند که جبرئیل آمده و با پاي خود زمین را
«. شکافتهکه بر اثر آن آب فوران زده است
ذکر کرده است. «3» « معجم البلدان » در « یاقوت » همین مطلب را با اندك اختلاف
نامبردگان احتمال دیگري را نیز نقل کردهاند و آن اینکه این چاه را اسماعیل با وسایلی مانند کلنگ حفر نمود و خرق عادتی در
اینجا نبوده است که این قول ضعیفی است و سند روایی ندارد و یا اینکه پس از جوشیدن زمزم اسماعیل آن را به صورت چاه در
آورده است که پیش از این توضیح آن گذشت.
و امّا روایات:
اشاره
بیشتر روایات از نقش جبرئیل در جوشش زمزم سخن گفته و برخی روایات اثر پاي
ص: 262
اسماعیل را مؤثر میدانند.
پیش از آنکه به تحلیل این روایات و ترجیح نظریات بپردازیم، شایسته است نگاهی به عمده روایات باب بیافکنیم.
و آنگاه ببینیم آیا تضادّي در این میان وجود دارد یا نه و قول برتر کدام است و طریق جمع میان اقوال چیست؟
الف: روایات منقول از اهلبیت علیهم السلام
-1 در یکی از روایات که از هجرت خاندان ابراهیم تا جوشیدن زمزم و برخی وقایع بعد از آن را به تفصیل مطرح کرده و بیشتر
محدّثان و مفسران به مناسبت آیات مربوط، آن را آوردهاند، چنین آمده است:
«1» «... نظرت إلی اسماعیل وقد ظهر الماء من تحت رجْلیه ...»
صفحه 142 از 203
«. هاجر اسماعیل را نگریست، در حالی که آب از زیر پاهایش نمودار بود »
سند این مفسران و راویان، روایتی است که علی بن ابراهیم قمّی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است. این روایت از جریان آب
در زیر پاهاي اسماعیل سخن گفته امّا صراحت ندارد که عامل جوشش آب چه بوده؟ جبرئیل یا اثر پاي اسماعیل؟
-2 روایتی است که در بحار الانوار و کافی از قول امام صادق علیه السلام نقل شده.
«2» « ثمّ أقبلْت راجعۀ إلی ابْنها فإذا عقبه یفحص فی ماء، فجمعتْه فساخ ولو ترکتْه لساح »
هاجر به سوي فرزندش برگشت و ناگاه دید که پاشنه پاي کودك در آب است. او اطراف آب را مسدود کرد و آب بند آمد و »
«. اگر آن را رها میساخت همچنان جریان مییافت
ص: 263
این روایت نیز مانند روایت قبلی تصریح یا اشارهاي ندارد که عامل جوشش آب چه بوده است و فقط از قرار داشتن پاي اسماعیل
در آب سخن میگوید.
-3 روایت دیگر، حدیثی است که بحار از محاسن به اسناد خود از ابن ابیعمیر و او از معاویه بن عمار، از امام صادق علیه السلام
نقل کرده و در بخشی از آن روایت آمده است:
جوابی نشنید. به مروه آمد و همان سخن را «؟ آیا در این وادي انیسی هست » : هاجر با دیده گریان به صفا رفت و بانگ برآورد »
تکرار کرد پاسخی نشنید و تا هفت مرتبه این رفت و آمد ادامه یافت. در شوط هفتم جبرئیل فرود آمد و به او گفت: اي زن! تو
کیستی؟
من هاجر مادر فرزند ابراهیم هستم. جبرئیل گفت: شما را به کی سپرد؟ پاسخ داد: من به ابراهیم همین گفتم و او جواب » : پاسخ داد
داد به خداوند بزرگ. جبرئیل گفت آنکه شما را بدو سپرده، کفایت است. اینک برگرد نزد فرزندت. هاجر به سوي بیت آمد در
حالی که زمزم جوشیده بودو آب مشاهده میشد و جریان داشت، اطراف آن را با خاك بست و اگر رها میساخت جاري بود؛ (قال
«1» .« ابوعبداللَّه علیه السلام، لو ترکته لکان سیحا
چنانکه ملاحظه میکنیم در این روایات تصریح نشده که عامل جوشش آب چه بوده است.
-4 برخی از روایات بر خلاف موارد قبلی، به اثر پاي اسماعیل اشاره دارد؛ مانند روایت علی بن ابراهیم از پدرش، از ابن ابی عمیر،
از معاویۀ ابن عمار، از امام صادق علیه السلام که ضمن تشریح واقعه میفرماید:
«2» « ففحص الصّبیّ برجله فنُبعت زمزم ورجعتْ من المروة وقد نبع الماء »
«. کودك پاي خود را (بر زمین) سایید پس زمزم جوشید و هاجر از مروه برگشت در حالی که آب جوشیده بود »
نکته قابل ذکر اینکه اسناد طبقه اوّل و دوّم روایت ( 4 و 5) یکی است؛ هر دو از ابن
ص: 264
ابیعمیر، از معاویۀ بن عمّار، از امامصادق علیه السلام و چنین به نظر میرسد که محاسن نیز روایت را از علل نقل کرده باشد. با این
تفاوت که دو تن از راویان آن، در محاسن حذف شده و پارهاي اختلافات نیز در محتواي روایت دیده میشود؛ از جمله همان
مطلب مورد بحث چنانکه ملاحظه کردیم، حال دلیل اختلاف چیست؟ معلوم نیست.
-5 در برخی روایات دیگر به صراحت از دخالت داشتن جبرئیل در جوشش آب زمزم سخن به میان آمده است؛ مانند روایتی که
بحار از قصص الانبیاء از صدوق، از علی علیه السلام نقل کرده که فرمود:
چون هاجر و اسماعیل را عطش شدیدي عارض شد، جبرئیل فرود آمد و به هاجر گفت: شما را به چه کسی واگذار کرده است؟ ..»
«. پاسخ داد: ما را به خدا سپرد. گفت: همانا به کسی سپرده که شما را کفایت است
صفحه 143 از 203
آنگاه جبرئیل دست خود را در زمزم نهاد و آن را شکافت که ناگهان آب جوشیدن گرفت و هاجر مشکی برداشت که از آن
«1» .(... ووضع جبرئیل یده فی زمزم ثمّ طواها فإذا الماء قد نبع ) ؛«... برگیرد
یاد شده است اثر «2» « رکضۀ جبرئیل » -6 چنانکه در گذشته دیدیم، در روایات اهل بیت همانند دیگر روایات، از زمزم به نام
و « رکضۀ جبرئیل و وطأة جبرئیل » ضربت پاي جبرئیل که این خود گواه و نشانهاي است از نقش جبرئیل در پیدایش زمزم و عنوان
به تواتر معنوي در روایات فریقین دیده میشود. که از یک نوع وحدت نظر در تأثیر جبرئیل بر پیدایش زمزم حکایت « هزمه جبرئیل »
دارد.
ب: روایات عامّه در این خصوص
اشاره
و امّا روایات عامّه، هر چند به گونههاي مختلف در این باره سخن میگوید: امّا بیشتر این روایات تصریح دارد که پیدایش زمزم به
تصرف جبرئیل و اثر پا یا انگشت و یا
ص: 265
بال وي بوده است چنانکه برخی دیگر از اثر پاي اسماعیل سخن گفته است.
عمده این روایات مستند به روایتی است که سعید بن جبیر از ابن عباس نقل میکند.
پارهاي از این روایات عبارتند از:
-1 روایت بخاري:
* در صحیح بخاري از سعید بن جبیر از ابن عباس تفصیل واقعه را آورده و از جمله میگوید:
فاذا هی بصوت فقال: أغِثْ إنْ کان عندك خیر، فإذا جبرئیل قال: فقال: بعقبه هکذا، و غمز عقبه علی الأرض، قال: فانبثق الماء ...»
«1» «...
ناگاه هاجر صدایی شنید و گفت: اگر میتوانی کمکی بکنی به فریاد من برس، ناگاه جبرئیل آمد و پاشنه پاي خود بر زمین کشید، »
«. که در پی آن آب فوران زد
«. یا با بال خود زد و آب جوشیدن گرفت » ؛«2» « اوْقال بجناحه » : و در روایت دیگر
-2 روایت ابن کثیر
ابن کثیر نیز در تاریخ خود همین روایت را از سعید بن جبیر و او از ابن عباس نقل کرده، البته با اندك اختلاف؛ از جمله اینکه
گوید:
«3» .« فإذا هی بالملک عند موضع زمزم فبحث بعقبه أو قال: بجناحه حتّی ظهر الماء »
«. ناگاه فرشتهاي را نزد زمزم دید که پاشنه پا بر زمین سایید، یا بال خود بر زمین کشید که بهدنبال آن آب جوشید »
ص: 266
-3 روایت ازرقی
صفحه 144 از 203
همین روایت را ازرقی از سعید، او هم از ابن عباس، با اندك اختلاف نقل کرده و در خصوص جوشیدن آب زمزم اینگونه
مینگارد:
«1» «... فخرج لها جبرئیل علیه السلام فاتّبعته حتّی ضرب برجله مکان البئر فظهر ماءً فوق الأرض حین فحص جبرئیل »
جبرئیل نزد هاجر حاضر شد و هاجر به دنبال او روان گردید تا آنجا که پاي در محل چاه بر زمین زد که دنبال آن در سطح زمین، »
«. همانجا که جبرئیل پا نهاده بود، آب نمودار شد
چنانکه میبینیم سند و مدلول این دسته روایات تقریباً یکی است.
-4 روایت فاکهی
یکی دیگر از تاریخ نگاران مکّه فاکهی است که ضمن نقل روایاتِ بابِ زمزم، روایت دیگري را از سعید بن مسیب نقل میکند که
در ضمن آن آمده است:
فأنزل اللَّه تبارك وتعالی علی أمّ إسماعیل ملکاً منَ السماء فأمرها فصرخت به فاستجاب لها فطار الملک وضرب بجناحه مکان زمزم »
«2» «... وقال اشربا
خداي متعال بر مادر اسماعیل فرشتهاي از آسمان فرو فرستاد و هاجر از او یاري طلبید و خواستهاش به اجابت رسید، پس فرشته پر »
«. گشود و با شهپر خود بر محل زمزم ضربتی زد و گفت: بنوشید و آنگاه آب جاري شد
فاکهی از طریق و سند دیگر، همین روایت را به سعید بن جبیر و از وي به ابن عباس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مستند ساخته
آن فرشته به هاجر گفت: بر » : و در آن افزوده است که
ص: 267
«1» «. ساکنین این وادي از تشنگی هراسی نداشته باش؛ زیرا این چشمهاي است که میهمانان خدا از آن خواهند نوشید
همچنین فاکهی چند روایت دیگر نیز آورده که به ضربت شهپرِ جبرئیل در جوشش زمزم اشاره دارد:
از جمله: به اسناد خود از حارثه بن مضر از علی بن ابیطالب علیه السلام روایت نسبتاً مفصلی در این واقعه نقل کرده که از اثر
انگشت جبرئیل بر زمین و بیرون شدن آب زمزم سخن میگوید؛ بخشی از عبارت این است:
«... ثمّ خطّ بإصبعه فی الأرض ثمّ طولها فإذا الماء ینبع وهی زمزم »
آنگاه که جبرئیل به صورت مردي ظاهر شد .. و با انگشت خود در زمین خطی کشید و آن را امتداد داد، ناگهان آب فوران زد و »
«... این همان زمزم است
سپس جبرئیل به هاجر گفت: بچهات را صدا بزن. او را به زبان عبري صدا زد، اسماعیل دوان دوان آمد و چیزي نمانده بود که از
تشنگی بمیرد، هاجر تکّه نان خشگی را که داشت آب زد و جبرئیل به او گفت: این آب گوارا است و بالا رفت. آنگاه که ابراهیم
آمد از آنان پرسید، پس از من چه کسی نزد شما آمد؟ هاجر پاسخ داد: مردي نیکوکار از مردم، و جریان را شرح داد. ابراهیم
«2» . گفت: همانا این شخص جبرئیل علیه السلام بوده است
-6 گفتار یاقوت حموي
شرحی دارد؛ از جمله درباره جوشیدن آب زمزم، به وجه دیگري اشاره کرده و آن « زمزم » یاقوت حموي در معجم، ذیل واژه
جوشیدن آب از زیر گونه اسماعیل در زمین بوده است.
صفحه 145 از 203
ص: 268
ثمّ سمعت أصوات السباع، فخشیت علی ولدها، فأسرعت تشتدّ نحو إسماعیل، فوجدته یفحص الماء من عین » : او مینویسد
«1» «... قدانفجرت من تحت خدّه قیل: بل من تحت عقبه
هاجر در میان صفا و مروه بود که زوزه درندگان را شنید. از بیم جانِ فرزندش، سرآسیمه دوید که اسماعیل را دید با آبی که از زیر
گونهاش جوشیده بازي میکند و برخی گویند این آب از زیر پاي اسماعیل جوشید.
-7 گفتار مقدسی
مطهّر بن طاهر مقدسی نیز در چگونگی جوشش آب زمزم به اقوال مذکور اشاره دارد؛ از جمله مینویسد:
«2» «... قالوا: وفحص إسماعیل برِجْلِهِ الأرض فنبع الماء من تحت عقبه وقیل: بل أتاه جبرئیل فرکضه رکضۀ فارّ منه الماء »
گویند اسماعیل با پاي خود بر زمین سایید که بر اثر آن آب از زیر پاشنه پاي او آب جوشیدن گرفت. و نیز گویند: این از ضربت »
«. جبرئیل بود که بر زمین کشید و آب فوران کرد
تحلیل نهایی بحث:
این بود گزیدهاي از آنچه درباره زمزم و عامل جوشش آن در کلام مفسّران و مورّخان و منابع روایی و تاریخی آمده است. در
تحلیل نهایی باید به چند نکته توجّه داشت:
الف: حوادثی از این قبیل؛ از جمله خوارق عادات است که در سرگذشت پیامبران و اولیاي خدا بسیار رخ میدهد و چیزي دور از
دانش و خرد نیست و تجاربی است که به تواتر در سیره صالحان و برگزیدگان خدا اتّفاق افتاده است. بسیاري از این موارد را قرآن
ص: 269
کریم آورده است؛ از قبیل: توفان نوح، ناقه صالح، اژدها شدن عصاي موسی، تولّد عیسی بدون پدر و نبوّت او و سخن گفتنش در
گهواره و شفا دادن کوران و بینا شدن دیدگان یعقوب با پیراهن یوسف، و فرزنددار شدن ساره همسر ابراهیم (در سن نود سالگی)
و نظایر اینها نیز از سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم بسیار و به تواتر نقل شده است و منابع روایی و تاریخی بر این
حقیقت گواهی میدهد. بنابر این اگر از زمین خشک و سوزان، چشمه آبی بجوشد بیآنکه وسائل و عوامل عادي در آن دخالت
داشته باشد، امري بعید و دور از عقل نیست. چه، هرگاه خدا اراده چیزي کند بیچون و چرا تحقّق خواهد یافت؛ إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ
«1» شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
و در این امر علل و اسباب را نیز خود فراهم میآورد. گاه اسباب و علل عادي است و گاه غیر عادي.
به طور خلاصه، خداوند اراده کرده است که چشمه زمزم پدید آید و چنین شده است.
ب: اختلاف روایات در چگونگی جوشش زمزم است؛ چنانکه ملاحظه کردیم، عمده روایات- عامّه وخاصّه- در این باره، آن را به
اشاره دست غیبی و ظهور جبرئیل در صورت انسان و اقدام به پدید آوردن آب از زمین به امر پروردگار مستند میکند.
برخی روایات نیز از اثر پاي اسماعیل در این پدیده سخن میگوید که در روایات فریقین به هر دو اشاره شده است.
ج: همچنین گروهی از روایات نیز جوشیدن آب را بدون بیان علّت وعامل آن مطرح ساخته است. و همه اینها میتواند درجاي خود
صحیح باشد و تضادّ و تزاحمی میان روایات نیست؛ همانگونه که هیچکدام منافی عقل و عادت در سیره برگزیدگان خدا نیست.
توضیح آنکه: اگر روایات دخالت جبرئیل را در نظر بگیریم و اینکه او با پاشنه پا و یا با انگشت دست و یا شهپرش زمین را شکافته
که بر اثر آن آب زمزم جوشیده است در این صورت از تجسّم جبرئیل به صورت انسان سخن گفته شده که نمونه آن را در آمدن
صفحه 146 از 203
ص: 270
جبرئیل نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و مجسّم شدن او در چهره یکی از یاران آن حضرت مکرّر خواندهایم و تاریخ و سیره و
حدیث گواهی میدهد؛ زیرا فرشتگان میتوانند به هر شکل و شمایل که بخواهند در آیند و در اخبار زمزم است که جبرئیل به
صورت انسانی ظاهر شد و صدایی چون صداي انسان داد و هاجر را با سخن خود امیدوار ساخت و با انگیختن آب زمزم سنگ بناي
جامعه مکّه را نهاد و آنچه به عنوان پاشنه پا بر زمین زدن یا با انگشت خط کشیدن آن در این روایات آمده، در قالب مطلب فوق
چیزي خلاف عقل و علم نیست؛ زیرا به همان دلیل که فرشته میتواند به صورت انسان ظاهر شود کار انسانی نیز میتواند انجام
دهد.
و اگر روایات دیگري را که میگوید اسماعیل پاشنه پاي خود را بر زمین کشیده و آب جوشیده، منظور داریم آن نیز، همچون
فرض پیشین خلاف عقل وتجارب زندگی برگزیدگان خدا نیست. البته این امر به دو صورت در روایات آمده است:
-1 هاجر آمد و دید پاهاي اسماعیل در آب است؛ با در نظر داشتن روایات گذشته در دخالت جبرئیل در این امر چنین استفاده
میشود که جبرئیل به امر خدا چشمه را جوشانیده و این درست در همان نقطهاي بوده که اسماعیل بر زمین قرار داشته است.
-2 پاهاي اسماعیل بر زمین کشیده شده و بر اثر آن آب از زمین پدید آمده است؛ این نیز با اخبار گذشته منافاتی ندارد که اسماعیل
پاشنه پا بر زمین ساییده باشد و جبرئیل از همان نقطه آب را خارج ساخته باشد، که در این صورت میتوان از تصرف جبرئیل در
این امر با وساطت پاهاي اسماعیل سخن گفت. و این طریق جمع شاید نیکوترین وجهی باشد که میتوان در این باره بیان داشت.
همچنیناگر تنها از تأثیر پاهاي کودك در این امر سخن گفته شود، همانگونه که گفتیم: آن نیز منافی با عقل و تجربه زندگی
پیامبران خدا نیست؛ زیرا امور خارق عادت به هر شکل و در هر وضعیّتی، به اذن خداوند قابل تحقّق است؛ خداوندي که عیسی را
بدون پدر از مریم پدید میآورد و در گهواره سخن بر زبانش مینهد که بگوید:
انِّی عَبْدُاللَّهِ آتانِی اْلکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً
در ماجراي اسماعیل نیز که پیامبر آینده امّت ابراهیم و نیاي خاتم المرسلین صلی الله علیه و آله
ص: 271
است، با تأثیر پاهاي او پدیده زمزم را به نمایش میگذارد و این امر با ساییدن پاي او بر زمین اتفاق میافتد. اگر در این کار مشکلی
باشد در هر امر خارق عادتی میتوان آن مشکل را مطرح کرد! امّا آنجا که اراده ایزدي تعلّق گیرد، همه چیز ممکن میشود.
با این همه، بیشتر روایات، صراحت ندارد که ساییدن پاي اسماعیل بر زمین، عامل جاري شدن زمزم بوده و بیشتر سخن از نقش
جبرئیل میگوید و یا عامل جوشش آب به صراحت بیان نشده است و در هر حال اصل جریان قابل تردید نیست.
ص: 272
درس پنجاه و سوم: قبرستان ابوطالب: حجون
اشاره
سیدعلی قاضیعسکر
در شمال شرقی مکّه، در دهانه کوه حَجون به فاصله حدود 1042 متر؛ یعنی 2127 ذراع تا باب بنیشیبه (مسجدالحرام) گورستانی
است با نامهاي زیر:
-1 جنّۀ المُعَلّاة.
صفحه 147 از 203
-2 جنّۀ المُعَلّی.
-3 شِعْب جَزّارین.
-4 درّه ابواء
-5 شعب المقبره.
پیشینه این قبرستان به قبل از اسلام میرسد. و از آن زمان تا کنون قبرستان مردم مکّه بوده است.
ابن مسعود در روایتی گفته است:
روزي پیامبر صلی الله علیه و آله در کنار این قبرستان توقّف نمود و فرمود: خداوند از این بقعه (یا از این حرم) هفتاد هزار نفر را »
برمیانگیزد و بدون حساب وارد بهشت میکند، هر یک از آنان هفتاد هزار نفر را شفاعت میکنند، چهرههایشان همچون ماه شب
چهارده درخشان است. آنگاه ابوبکر پرسد:
ص: 273
«1» . اي پیامبر صلی الله علیه و آله اینان کیانند؟ فرمود: ایشان غریبانند
دفن شدگان در قبرستان ابوطالب:
-1 قصی بن کلاب از اجداد پیامبر.
-2 عبدمناف.
-3 عبدالمطّلب.
-4 هاشم.
-5 ابوطالب که در سنّ هشتاد و چند سالگی در سال دهم بعثت وفات یافت و در آنجا دفن گردید.
-6 خدیجه بنت خویلد، همسر با وفاي رسول خدا و امّالمؤمنین پس از خروج از محاصره سه ساله، در سنّ شصت و پنج سالگی
بدرور حیات گفت و در حجون دفن شد.
-7 قاسم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله.
-8 طیّب (عبداللَّه) فرزند رسول خدا.
-9 سمیّه مادر عمّار اولین زن شهید در اسلام که فرزند خباط بود.
-10 عبداللَّه فرزند یاسر و برادر عمّار.
-11 خدامه خواهر خدیجه و فرزند خویلد.
-12 اسماء دختر ابوبکر.
-13 زینب بنت مظعون، خواهر عثمان بن مظعون و همسر عمر بن خطّاب.
-14 عبداللَّه فرزند عمر.
«2» . -15 عبداللَّه فرزند زبیر عوام
ص: 274
درس پنجاه و چهارم